Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
discharge of solids	بده جامد
Other Matches
solids	ناب
solids	یک پارچه
solids	مکعب حجمی
solids	توپر نیرومند
solids	قابل اطمینان
solids	دج
solids	یکپارچه
solids	منجمد سخت
solids	بسته
solids	جامد
solids	قوی خالص
solids	استوار
solids	محکم
solids	سه بعدی
solids	مکعب
solids	سخت
solids	ماده جامد سفت
solids	ز جسم
solids	یکسان فضائی
solids	سخت پا
solids	سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solids	چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solids	خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solids	رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solids	ثابت
solids	تیمی با بازیگران خوب
solids	توپر سخت محکم
solids	پر
solids	توپر
suspended solids	جامدات معلق
solids press down	اجسام جامد سوی
dissolved solids	مواد محلول
weight of solids	وزن ذرات
solids press down	دج ها سوی پایین فشار می اورند
settleable suspended solids	مواد معلق تهنشین پذیر
discharge	تخلیه
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خالی کردن باتری
discharge	اداء کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	خارج کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	دبی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	خالی کردن
discharge	برون ریزی
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	بده
discharge	مرخص کردن
discharge	درکردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	ترشح کردن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	ازاد کردن
discharge	تادیه کردن
discharge	دشارژ
discharge	تادیه
discharge	ابراء
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	تخلیه بار
discharge	رفع اتهام
discharge	پرداخت
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	تبرئه
internal discharge	تخلیه داخلی
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
order of discharge	حکم تصفیه
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
main discharge	تخلیه اصلی
mutual discharge	مبارات
order of discharge	حکم برائت ذمه
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
neural discharge	تخلیه عصبی
impulse discharge	تخلیه ضربهای
electrical discharge	تخلیه برقی
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
flaming discharge	تخلیه مشتعل
flood discharge	بده طغیان
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
general discharge	خاتمه خدمت
glow discharge	تخلیه تابناک
glow discharge	تخلیه تابنده
honorable discharge	ترخیص محترمانه
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
discharge tube	مجرایتخلیه
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
discharge bay	صفحهشارژنشده
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
point discharge	تخلیه نقطهای
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
surging discharge	تخلیه نوشی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
conditional discharge	ازادی مشروط
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge head	سر لوله
discharge nozzle	فواره تخلیه
brush discharge	تخلیه جارویی
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge currect	جریان دشارژ
average discharge	بده متوسط
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
coefficient of discharge	ضریب جریان
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
average available discharge	بده میانگینی دسترس
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
average available discharge	بده متوسط مفید
sediment discharge	بده جامد
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge pressure	فشار تخلیه
electric discharge	تخلیه الکتریکی
absolute discharge	آزادی مطلق
average discharge	بده میانگین
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
anuual discharge	بده سالانه
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
high rate discharge	تخلیه شدید
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
glow discharge tube	لامپ مشتعل
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
lightning discharge current	جریان تخلیه
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com