Dictiornary-Farsi | discharge rate | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]


Search result with all words

high rate discharge	تخلیه شدید
Other Matches

discharge	رفع اتهام
discharge	پرداخت
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	خالی کردن
discharge	تبرئه
discharge	تخلیه بار
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	بده
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	ازاد کردن
discharge	دشارژ
discharge	تخلیه
discharge	درکردن
discharge	مرخص کردن
discharge	اداء کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	برون ریزی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	دبی
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	تادیه کردن
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	خالی کردن باتری
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	ابراء
discharge	تادیه
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
average available discharge	بده میانگینی دسترس
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
residual discharge	تخلیه مانده
impulse discharge	تخلیه ضربهای
anuual discharge	بده سالانه
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge pipe	لولهتخلیه
average available discharge	بده متوسط مفید
order of discharge	حکم برائت ذمه
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
general discharge	خاتمه خدمت
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
glow discharge	تخلیه تابناک
brush discharge	تخلیه جارویی
glow discharge	تخلیه تابنده
surging discharge	تخلیه نوشی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
honorable discharge	ترخیص محترمانه
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
electric discharge	تخلیه الکتریکی
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
sediment discharge	بده جامد
discharge of solids	بده جامد
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge head	سر لوله
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
electrical discharge	تخلیه برقی
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge end	محل تخلیه
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
neural discharge	تخلیه عصبی
mutual discharge	مبارات
flood discharge	بده طغیان
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corollary discharge	تخلیه تبعی
conditional discharge	ازادی مشروط
main discharge	تخلیه اصلی
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
coefficient of discharge	ضریب جریان
order of discharge	حکم تصفیه
flaming discharge	تخلیه مشتعل
oscillating discharge	تخلیه مواج
discharge end	سمت تخلیه
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge currect	جریان دشارژ
discharge currect	جریان تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
point discharge	تخلیه نقطهای
undulatory discharge	تخلیه مواج
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
discharge system	سیستمتخلیه
internal discharge	تخلیه داخلی
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
absolute discharge	آزادی مطلق
discharge tube	مجرایتخلیه
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
glow discharge tube	لامپ مشتعل
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
lightning discharge current	جریان تخلیه
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
rate	نسبت
first-rate	ممتاز
first rate	درجه اول
first rate	عالی
rate	تندی سرعت عوارض
rate	پایه
rate	اندازه نسبت
rate	قرار
rate	سنجیدن
rate	ارزیابی کردن
rate	مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rate of changes	نرخ تغییرات
first-rate	درجه اول بسیار خوب
rate	سرعت ارزیابی کردن
rate	سرعت کار
rate	نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
rate	بر اوردکردن
rate	شمردن
rate	درصد
rate	میزان
rate	میزان مهارت شدت تغییرات
rate	نواخت
rate	درجه
rate	درچند
rate	نرخ
rate	سرعت
rate	روش طرز
rate	سرعت حرکت
rate	منوال
rate	اهنگ حرکت
rate	درجه بندی کردن
first rate	نخستین درجه
at any rate	در هر حال
first-rate	عالی
third rate	درجه سوم