Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (7 milliseconds)
English
Persian
driving glove
دستکشرانندگی
Other Matches
glove
دستکش
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
batting glove
دستکشگویزنی
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
catch glove
دستکشمخصوصتوپگرفتن
catcher's glove
دستکشگیرنده
kid glove
دستکش پوش
evening glove
دستکشمهمانی
fielder's glove
دستکشبازیکن
glove finger
انگشتدستکش
golf glove
دستکشگلف
riding glove
دستکشسوارکاری
hand in glove
خیلی صمیمی
to fit like a glove
درست اندازه بودن
stick glove
دستکش کلفت دروازه بان
hand and glove
دوست همراز
hand and glove
دوست یک دل ویکزبان
hand and glove
خیلی نزدیک
hand and glove
خیلی صمیمی
hand in glove
خیلی نزدیک
glove stretcher
اسباب گشادکردن پنجههای دستکش
glove fight
مشت بازی بادستکش
hand in glove
دوست یک دل ویکزبان
hand in glove
دوست همراز
kid glove
گریزان وفراری از کار
kid glove
ازلای زرق وبرق بیرون امده
palm of a glove
بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
short glove
دستکشکوتاه
ski glove
دستکشاسکی
glove orange
نارنگی
[گیاه شناسی]
catching glove
دستکش دروازه بان
boxing glove
دستکش بوکس
glove compartment
جعبه کوچک مخصوص اچار وغیره در جلو اتومبیل
glove anesthesia
بی حسی دست
glove compartments
جعبه داش بورد
glove compartments
جعبه کوچک مخصوص اچار وغیره در جلو اتومبیل
glove compartment
جعبه داش بورد
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
diving glove
دستکشغواصی
The coat fitted me like a glove .
کت قالب تنم بود ( کاملا" انداره بود )
blow with the open glove
ضربه با دستکش باز بوکس
wrist-length glove
دستکشمچ
Where is the mate ( companion ) of this glove ?
لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
an iron hand in a valvet glove
دست اهنین در دستکش مخملی
driving
سواری
driving
موثر رانندگی
driving
راننده
driving
محرک
driving
بردن مسابقه در نتیجه فشارزیاد سوارکار
driving
کوبش
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
driving school
آموزشگاهرانندگی
driving pulley
قرقره محرکه
Here is my driving licence.
بفرمائید، این گواهینامه من.
driving propeller
پروانهحرکت
driving turbine
توربینگرداننده
driving wheels
چرخهایکمکیعقب
You're driving me mad!
تو من را واقعا دیوانه می کنی!
[اصطلاح روزمره]
pile driving
شمعکوبی کردن
driving lane
یک خط جاده برای یک مسیر
driving licence
گواهینامه رانندگی
driving flange
فلانژ گرداننده
driving flange
لبه گرداننده
driving force
نیروی محرکه
driving force
نیروی محرک
driving gear
چرخ دنده محرک
driving iron
نام قدیمی چوب شماره 1 گلف
driving mechanism
مکانیزم رانش
driving member
عضو محرک
driving experience
تجربه رانندگی
driving clutch
کلاج محرکه
driving licences
گواهینامه رانندگی
driving licenses
گواهینامه رانندگی
driving motor
موتور محرک
driving axle
محور گرداننده
driving axle
اکسل گرداننده
driving axle
محور رانش
driving belt
تسمه گرداننده
driving bit
هویزه میلههای اسب
driving mirror
اینه اتومبیل
driving mirror
اینه عقب اتومبیل
driving spindle
هرزگرد محرک
driving spring
فنر ارتجاع
driving spring
فنر حرکت دهنده
driving torque
گشتاور پیچشی گرداننده
driving wheel
چرخ محرک
driving wheel
چرخ گرداننده
drunken driving
رانندگی در حال مستی
driving sleeve
استوانه گرداننده
driving sleeve
مهره ماسوره
driving resistance
مقاومت کوبش
driving rod
میله حرکت دهنده
driving rod
میله گرداننده
driving rod
میله فنر ارتجاع
driving resistance
تاب کوبش
driving range
علامت تعیین کننده فاصله ها
driving pinion
چرخ دندانه پی نیون گرداننده
driving power
قدرت محرکه
back driving axle
محور گرداننده عقب
grid driving power
توان کنترل شبکه
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
bolt driving gun
اچار رینگی
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Here ist my driving licence card.
بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com