Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (8 milliseconds)
English
Persian
dry pile
پیل خشک
dry pile
باطری قلمی
Search result with all words
pile
توده
pile
کپه
pile
کومه
pile
مقدار زیاد کرک
pile
یک تارموی
pile
خواب پارچه
pile
پارچه خزنما
pile
ستون ستون لنگرگاه
pile
ستون پل
pile
سد موج شکن
pile
توده کردن کومه کردن
pile
اندوختن
pile
پرزقالی وغیره
pile
پیل اتمی
pile
شمع
pile
دستک
pile
تیرپایه
pile
نوک تیر
pile
پیل
pile
ستون
atomic pile
واکنشگاه اتمی
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
bored pile
شمع درجا
carbon pile regulator
نافم کربنی
carbon pile voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ زغالی
concrete pile
پایه بتونی
concrete pile
شمع بتنی
cross or pile
شیر یا خط
driven pile
شمع کوبیده
end bearing pile
شمع نوک تیز
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
foundation pile
تیر فونداسیون
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
friction pile
شمع مالشی
friction pile
شمع اصطکاکی
head of a pile
سر شمع
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
nuclear pile
پیل هستهای
pile bent
پایه
pile bent
خرک
pile cap
دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap
کلاهک شمع
pile driver
تیرکوب
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver
شمعکوب
pile driving
شمعکوبی کردن
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
pile dwelling
ابسرا
pile engine
شمعکوب
pile foot
قسمت تحتانی شمع
pile foundation
شالوده شمعی
pile foundation
شمع پی
pile foundation
فونداسیون ستون
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer
چکش شمع کوب
pile head
قسمت فوقانی شمع
pile head
سر شمع
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile plank
سپر
pile planking
سپرکوبی
pile planking
دیوار سپر فولادی
raking pile
شمع پشتبند
sand pile
توده ماسه
sand pile
توده شن
screw pile
شمع پیچی
sheet pile
سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
shoe of a pile
نوک شمع
steam pile driver
دنگ بخاری
steam pile driver
شمعکوب بخاری
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
timber pile
پایه چوبی
to pile it on
اغراق گفتن
to make a pile
پول بسیار اندوختن
to pile arms
چاتمه زدن
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
uranium pile
مشعل اورانیومی
uranium pile
مشعل هسته اتمی
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up
تراکم کار
pile-up
تصادف چند ماشین
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
تراکم کار
pile-ups
تصادف چند ماشین
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
make a pile
<idiom>
بار خود را بستن
make a pile
<idiom>
پول هنگفتی به جیب زدن
bale of pile
عدل خامه
bale of pile
عدل کرک
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
pile
کرک
pile
خامه فرش
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
silk pile
پرز ابریشمی
silk pile
خامه ابریشمی
unspun pile
[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
double-pile house
خانه دو خوابه
Partial phrase not found.
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...