Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
peripheral equipment
تجهیزات جنبی
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
Other Matches
peripheral
فرفیت ذخیره سازی موجود در وسیله جانبی
peripheral
UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
peripheral
برنامه یا تابع واسط
peripheral
وسیله مبدل سیگنالهای ورودی /خروجی و دستورات از کامپیوتر به قالب و پروتکل که رسانه جانبی بفهمد
peripheral
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
peripheral
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
peripheral
رسانه جانبی که با سرعت بالا با کامپیوتر کار میکند
peripheral
وسیله ورودی
peripheral
خروجی یا ذخیره سازی که توسط CPU کنترل میشود
peripheral
دستگاه جانبی
peripheral
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
peripheral course
دوران پیش دانشگاهی نظامی
peripheral
فرام میکند
peripheral
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
peripheral
انتقال داده بین CPU و رسانه جانبی
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
peripheral
1-سخت افزار
peripheral
بخش کوتاه برنامه کامپیوتری که به کاربر امکان دستیابی و کنترل ساده وسیله جانبی میدهد
peripheral
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
peripheral
1-وسایل جانبی که در کامپیوتر استفاده می شوند مثل چاپگر یا اسکنر. 2-
peripheral course
دوره امادگی نظامی
peripheral
جنبی
peripheral
پیرامونی
peripheral
دورهای وابسته به محیط
peripheral
خارجی
peripheral
ثانوی
peripheral
دوره امادگی
peripheral
نورس پیشرس
peripheral
مشابه 7489
peripheral controller
کنترل کننده جانبی
peripheral community
جامعه پیرامونیperipeteia
peripheral unit
واحد جنبی
peripheral speed
سرعت محیطی
peripheral slots
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
peripheral resistance
مقاومت محیطی
peripheral processor
پردازشگر جنبی
peripheral nerves
اعصاب پیرامونی
peripheral controller
کنترل کننده جنبی
peripheral device
دستگاه جنبی
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
peripheral driver
محرک جنبی
peripheral joint
اتصالجانبی
peripheral highway
[American E]
شاهراه پیرامونی
peripheral device port
قسمتاصلیتنظیماتمحیط
peripheral nervous system
دستگاهعصبجانبی
peripheral control unit
واحد کنترل جنبی
peripheral road
[British E]
شاهراه پیرامونی
equipment
تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
equipment
تجهیزات
equipment
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
equipment
خطای سخت افزاری و نه نرم افزاری
equipment
تجهیز
equipment
اثاثیه
equipment
لوازم
equipment
اثاثه
equipment
ساز و برگ
equipment
دستگاه
equipment
ساز وبرگ
pool equipment
وسایل پارک موتوری
machine equipment
تجهیزات ماشین
accessory equipment
تجهیزات یدکی
accessory equipment
وسایل یدکی
ancillary equipment
تجهیزات اضافی
ancillary equipment
وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
ancillary equipment
equipment peripheral
ancillary equipment
وسیله جانبی
ancillary equipment
تجهیزات جانبی
output equipment
تجهیزات خروجی
pool equipment
وسایل تعمیرگاه
protective equipment
تجهیزات حفافتی
radar equipment
تجهیزات رادار
equipment logbook
دفتر تجهیزات
two way telephone equipment
تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
ventilating equipment
تجهیزات تهویه
x ray equipment
تجهیزات اشعه رونتگن
camping equipment
لوازم مخصوصاردو
equipment compartment
کوپهتجهیزات
equipment lock
قفلتجهیزات
equipment rack
پایهوسایل
test equipment
دستگاه ازمایش لامپ
test equipment
وسایل ازمایش
sampling equipment
دستگاه نمونه گیر
sonic equipment
وسایل اوایی
sonic equipment
وسایل اوازی
standby equipment
تجهیزات جانشینی
table of equipment
جدول ساز و برگ
technical equipment
تجهیزات فنی
telephone equipment
دستگاه تلفن
telephone equipment
تجهیزات تلفن
transfer equipment
تجهیزات
nitriting equipment
تجهیزات ازت دهی
authentication equipment
وسایل تعیین معرف
electric equipment
تجهیزات الکتریکی
equipment bag
ساک دستی بازیگر
equipment bay
محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
equipment compatibility
همسازی تجهیزاتی
equipment failure
خرابی تجهیزاتی
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
equipment logbook
دفترچه خدمتی تجهیزات
equipment reserve
ذخیره تجهیزاتی
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
ancillary equipment
تجهیزات پیرامونی
control equipment
ابزار وارسی ابزار پایش
authentication equipment
وسایل تعیین نشانی
auxiliary equipment
تجهیزات کمکی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
auxiliary equipment
وسائل کمکی
auxiliary equipment
تجهیزات جانبی
check out equipment
وسایل ازمایشگاهی
check out equipment
وسایل بازدید محل
control equipment
ابزار نظارت
extra equipment
تجهیزات اضافی
extra equipment
متعلقات ویژه
auxiliary equipment
وسایل یدکی
garage equipment
تجهیزات گاراژ
handling equipment
تجهیزات بار
mechanical equipment
تجهیزات مکانیکی
honing equipment
تجهیزات سنگ زنی
paint spraying equipment
تجهیزات رنگ پاشی
ground airport equipment
تجهیزاتزمینیهواپیما
mobile lubricating equipment
تجهیزات روغنکاری متحرک
mobile equipment pool
بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
concrete vibrating equipment
ویبراتور بتن
mold making equipment
تجهیزات قالب سازی
induction melting equipment
تجهیزات ذوب القائی
technical equipment compartment
قسمتوسایلتخصصی
I expended all my capital on equipment.
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
error of measuring equipment
خطای وسیله اندازه گیری
[ریاضی]
original equipment manufacturer
سازنده تجهیزات اصلی
automobile radio equipment
رادیوی اتومبیل
original equipment manufacturer
شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
oil reclamation equipment
تجهیزات احیا روغن
image conversion equipment
دستگاه مبدل تصویر
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
heat treating equipment
تاسیسات عملیات حرارتی
precision measuring equipment
تجهیزات سنجش دقیق
producer durable equipment
تجهیزات با دوام تولیدی
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
airborne intercept equipment
وسایل استراق سمع هوابرد
dust collection equipment
وسایل گردگیری
t parameter equipment circuit
مدار معادل به صورت " T "
digital equipment corporation
سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
fired process equipment
دستگاه خشک کن شعلهای
crushing and grinding equipment
دستگاههای خرد کننده
core blowing equipment
تجهیزات دمیدن هسته
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
data communications equipment
تجهیزات ارتباطات داده ها
data terminal equipment
تجهیزات ترمینال داده
high frequency heating equipment
تاسیسات حرارتی فرکانس بالا
high tension bridge equipment
دستگاه ازمایش فشار قوی
aviation life support equipment
وسایل حفظ جان مسافرین درپرواز سینه بند نجات
table of organization and equipment (toe
جدول سازمان و تجهیزات
heating/air conditioning equipment
وسائلگرمادهی
heating/air conditioning equipment
تهویه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com