Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
family neurosis
روان رنجوری خانوادگی
Other Matches
neurosis
اختلال اعصاب
neurosis
اختلال روانی
neurosis
نژندی
neurosis
روان رنجوری
vaccum neurosis
روان رنجوری پوچی
narcissistic neurosis
روان رنجوری خود شیفتگی
experimental neurosis
روان رنجوری ازمایشی
ecclesiogenic neurosis
روان رنجوری مذهبی
actual neurosis
روان رنجوری واقعی
war neurosis
روان رنجوری جنگ
combat neurosis
روان رنجوری جنگ
traumatic neurosis
روان رنجوری اسیب زاد
transference neurosis
روان رنجوری انتقال
social neurosis
روان رنجوری اجتماعی
character neurosis
روان رنجوری منش
school neurosis
روان رنجوری اموزشگاهی
obsessional neurosis
روان رنجوری وسواسی
conversion neurosis
روان رنجوری تبدیلی
anxiety neurosis
روان رنجوری اضطرابی
family name
نام فامیلی
family
خانوار
family name
نام خانوادگی
in a family way
بی رودربایستی
in the family way
ابستن
in a family way
ازادانه
family name
اسم خانوادگی
family
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family
تیره
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
عیال
family
فامیلی
family
زوجه
family
خانواده
family
اهل
in a family way
<idiom>
حامله بودن
family
خاندان
to maintain one's family
خانواده خود را
family men
زن و بچهدار
to maintain one's family
نگهداری کردن
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
he is a shame to his family
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
matronymic family
خانواده مادرنامی
member of a family
عضو خانواده
woodwind family
خانوادهسازهایبادی
occupational family
گروه شغلی
of a noble family
اصیل
of a noble family
نجیب
patronymic family
خانواده پدرنامی
family man
مرد عیالوار
family man
زن و بچهدار
family of curves
دسته منحنی ها
[ریاضی]
family men
زن و بچه دوست
brass family
خانوادهسازهایبادی
family tent
چادرخانوادگی
violin family
انواعویلونها
one-parent family
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family of curves
دسته توابع
[ریاضی]
There seems to be a jinx on that family.
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family men
مرد خانواده - دوست
family man
مرد خانوادهدار
family man
عیالمند
family man
دارای نانخور
family man
مرد خانواده - دوست
family man
زن و بچه دوست
family men
مرد عیالوار
family men
مرد خانوادهدار
family men
عیالمند
family men
دارای نانخور
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family doctors
پزشک خانواده
family planning
برنامه ریزی خانواده
family planning
تنظیم خانواده
chip family
چند تراشه مربوط به هم
circuit family
خانواده مداری
computer family
خانواده کامپیوتر
conjugal family
خانواده زن و شوهری
consanguine family
خانواده هم خون
extended family
خانواده گسترده
family names
نام خانوادگی
family names
نام فامیلی
family doctor
پزشک خانواده
family tree
شجره
family tree
نسب نامه
family tree
شجره نامه
family trees
شجره
family trees
نسب نامه
family trees
شجره نامه
nuclear family
خانواده هستهای
family names
اسم خانوادگی
family allowance
مدد معاش
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
family farm
مزرعه خانوادگی
family industry
صنعت خانوادگی
family law
حقوق خانواده
family of computers
خانواده کامپیوترها
family of the prophet
اهل بیت پیامبر
gas family
خانواده گاز
font family
خانواده فونت
family size
تعداد افراد خانواده
family therapy
خانواده درمانی
family expenditure
هزینه خانوار
family expenditure
هزینه خانواده
handicapped with a family
گرفتارخانواده
family allowances
مقرری خانوادگی
handicapped with a family
پابست عیال
family allowances
کمک دولت به خانوارها
family asset
دارائی خانوادگی
family structure
ساخت خانواده
family background
پیشینه خانوادگی
family budget
بودجه خانواده
family check
کیش همگانی
family budget
بودجه خانوار
motorola 000 family
خانواده موتورولا
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
extended family system
نظام فامیلی گسترده
descendanbts of the family or tribe
بنی
Generosity runs in the family.
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.
پای بند زندگی خانوادگی نیست
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com