English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
fault free بی عیب
fault free بی نقص
Other Matches
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault کاستی
fault مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
fault یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
to a fault <idiom> (به حدافراط) از شور به درشده
It's your own fault. تقصیر خودت است.
at fault بی تکلیف
at fault پریشان
at fault گیج
fault تقصیر
fault گیر
fault تقصیر اشتباه
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault عیب
fault گسل
fault عیب نقص
fault خطا
fault اشتباه
fault شکست زمین
fault چینه
fault تقصیرکردن
fault مقصر دانستن
fault خرابی
to a fault بحدافراط
fault گسله
at fault <idiom> مقصر
to a fault بی نهایت
fault گناه
it was my fault تقصیرمن بود
it is his fault تقصیر اوست
fault نقص
in fault مقصر
theory of fault تئوری تقصیر
the fault lies with him تقصیر با اوست
machine fault عیب ماشین
to find fault with عیب جستن
to find fault with از ملامت کردن
to find fault with گله کردن از
to smooth over a fault عیب یا تقصیری را پوشاندن
transverse fault گسل عرضی
sporadic fault خطایی که تصادفاگ رخ دهد
sporadic fault عیب گاه بگاه
insulation fault خرابی نارسانا
insulation fault نقص عایق کاری
insulation fault نقص عایق بندی
fault analysis تحلیل عیب
machine fault نقص ماشین
normal fault گسل طبیعی
page fault نقص صفحه
page fault خرابی صفحه
permanent fault عیب دائمی
To find fault. بهانه گرفتن
To find fault with something ( someone ) . از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
fault voltage ولتاژ خطا
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
commit a fault تقصیر کردن
fault finder عیب یاب
earth fault اتصال به زمین تصادفی
fault diagnosis تشخیص نقص فنی
fault diagnosis عیب یابی
fault current جریان خطا
fault current جریان عیب
fault datagnosis عیب شناسی
fault datagnosis تشخیص عیب
fault detection عیب یابی
charge with a fault تخط ئه کردن
transform fault تبدیلگسل
fault finding عیب یابی
fortuitcus fault نقص اتفاقی
foot fault خطای پا درسرویس
foot fault خطای پا
find fault with <idiom> ایراد گرفتن
fault water ابشکاف
fault voltage ولتاژ عیب
fault tolerance تولرانس عیب
fault tolerance قدرت تحمل نقص
fault analysis عیب کاوی
fault tolerance تحمل نقص
fault localization تعیین محل خطا
fault detector اشکارساز خطا
fault description توضیح اشکال
fault description توضیح نقص
fault description توضیح مشکل
fault description توضیح خرابی
fault description توضیح عیب
two phase to earth fault اتصال زمین دو فاز
fault electrode current جریان نابهنجار الکترد
There is a fault in the electrical wires . سیمهای برق عیب کرده است
foot fault judge کمک داور
double earth fault اتصال زمین دوفازه
double earth fault اتصال زمین دوبل
line to earth fault اتصال کوتاه زمین
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
fault localization apparatus دستگاه تعیین کننده محل خطا
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
There is no fault in young men having desires. <proverb> آرزو به جوانان عیب نیست .
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
peak cathode fault current جریان نابهنجار کاتدی
fault voltage circuit breaker کلید قطع کننده ولتاژ عیب
fault current protective switch کلید محافظ جریان خطا
earth fault circuit breaker مدارزمینیشکننده
fault tension protective switch کلید محافظ ولتاژ عیب
free فاقد
i did that of my own free will این کار را کردم
free پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
i did that of my own free will به میل خود
free پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
having free will ازادکار
You are free to go now. اکنون آزادید بروید.
free تحویل
free بخشودن
free پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free موجود در دیسک یا حافظه
free ازادکردن
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
having free will فاعل مختار
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all مسابقه بین این اسبها
free will اراده ازاد
free بازیگر ازاد
free will اختیار
free کمی محدودیت نوع اسلحه
free حرکت قایق در جلو باد
free مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free for all داد وبیداد
free for all زدوخوردهمگانی
free اختیاری مختار
free مجانی
free will طیب خاطر
free <adj.> دست و دلباز
free رایگان سخاوتمندانه
free will اختیاری
free will ازادی اراده
free ازاد
free مطلق
free مجاز منفصل
free رها
free روا
free جایز
free ترخیص کردن میدانی
free مستقل
free بطور مجانی ازادکردن
free zone منطقه ازاد
obsolescence free دستگاه متروک
free-range آزادچر
mean free path مسافت ازاد میانگین
mean free path مسافت ازاد متوسط
heart free مبرا از عشق
leave someone free to مخیر گذاشتن کسی
heart free ازاد ازقید عشق
guns free توپها اتش باختیار
free zone منطقه ازاد تجاری
free zone منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
free space فضای ازاد
free world کشورهای غیرکمونیست
free world جهان ازاد
free with ones money ولخرج
mean free for scattering مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
parallax-free <adj.> بدون اختلاف در رویت
free wheeling خلاصی
free person حر
free skating قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free space فضای خالی
free spillweir سرریز ازاد
free spoken رک گو
free spoken ساده گو
free spoken بی پرده
free spoken بی محابا
free spokenness رک گویی
free spokenness ساده گویی
free spool چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
free stream جریان ازاد
free silver مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free sample نمونه مجانی
free play بازی ازاد
free play ازاد
free play لق
free play بدون محدودیت
free position روش اغاز مجدد بازی پس ازخطا
free radical رادیکال ازاد
free recall یاداوری ازاد
free redical بنیان ازاد
free rocket موشک ازاد
free rocket موشک غیر هدایت شونده
free rotation چرخش ازاد
free safety مدافع در منطقه ضعف
free support تکیه گاه ازاد
free surface سطح اب ازاد
free throw پرتاب بدون مانع برای یار
free tower برج ازاد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com