English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
field arrow تیرهای تیراندازی صحرایی
Other Matches
arrow خدنگ
arrow سهم
arrow بردار
arrow تیر
arrow پیکان
arrow head نوک پیکان
arrow diagram نمودار برداری
arrow block بلوک پیکانی
bow and arrow تیر و کمان
wind arrow پیکانباد
arrow-loop شکاف تهویه
arrow pointer پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
arrow head سرتیز
arrow head خط میخی
the point of an arrow پیکان
arrow rest تکیه گاه تیر روی کمان
hanging arrow تیر اویزان شده به هدف
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
flight arrow تیر مخصوص تیراندازی باپرواز منحنی و طویل
arrow head علامت پیکان
arrow keys کلیدهای جهت
arrow keys حرکت دهد
arrow keys مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
arrow head پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
broad arrow engine موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
field نوشتن داده روی PROM
field رشته [دانشی]
field میدان
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field شاخه [دانشی]
field name نام فیلد
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
well field حوزه تغذیه کننده چاه
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
zero field میدان صفر
right field سمتراستزمین
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
field فیلد
field زمین
field دشت
field فرودگاه
field زمین بازی
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field حوزه
field میدان رزم صحرا
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان دید
field صحرا
field دشت کشتزار
field دایره
field رشته
field بمیدان یا صحرا رفتن
field پایکار
field کارگاه
field میدانه
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field خارج اداره یا کارخانه
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field مشابه 4036
field template الگوی فیلد
field service خدمات پایکار
field template قالب فیلد
field survey نقشه برداری زمینی
field study بررسی میدانی
field theory نظریه میدانی
field service تعمیر در محل
field strength شدت میدان
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field shop تعمیرگاه صحرایی
field shop کارگاه صحرایی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field service خدمات رزمی
field strcture ساخت میدانی
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه اساسی میدان
field work پژوهش میدانی
force field میدان نیرو
field work کار در صحرا
field of battle میدان جنگ
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
field work کار صحرایی
field worker پژوهشگر میدانی
fixed field میدان ثابت
field wire سیم جنگی
field wire سیم صحرایی
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field winding سیم پیچی میدان
flying field میدان فرودگاه
visual field میدان دید
field order دستورالعمل رزمی
field of play زمین بازی
field of honor صحنه دوئل
field of gravity میدان ثقل
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of force میدان نیرو
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field operating عمل کننده در صحرا
field officer افسر رزمی
field of regard میدان دید
field of play پیست شمشیربازی
field of view میدان دید
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان بینایی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field piece توپ صحرائی
field of fire میدان اتش
field of fire میدان تیر
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field ration جیره صحرایی
field range میدان تیرجنگی
field range میدان تیر رزمی
field of consciousness میدان هشیاری
field officer افسر رسته رزمی
field of battle میدان رزم
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field separator جدا ساز میدان
rice field برنج کاری
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
rotary field میدان دوار
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
To vacate the field . میدان را خالی کردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
vector field میدان برداری
field hospital بیمارستان صحرایی
field hospitals بیمارستان صحرایی
centre field مرکززمین
jack field فضایجک
leach field زمینسطح
left field سمتچپزمین
field sports زمینورزش
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com