Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
field of attention
میدان توجه
Other Matches
attention
خاطر حواس
attention
اخطارجهت اطلاع به
attention
برسد به دست
attention getting
توجه طلب
attention
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
Your attention please.
توجه فرمایید !توجه فرمایید !
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
حالت خبردار
attention
فرمان خبردار
attention
توجه
attention
موافبت
attention
دقت
attention
ادب و نزاکت
attention
حاضرباش
attention
خبردار
to a the attention of someone
خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
attention
رسیدگی
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
it askes for attention
توجه لازم دارد
attention deficit
کاستی توجه
receive attention
مورد توجه واقع شدن
selective attention
دقت انتخابی
position of attention
حرکات و احترامات نظامی
meticulous attention
دقت و توجه زیاد
it askes for attention
دقت می خواهد
attention to port
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
attention to orders
توجه
attention to orders
توجه کنید
span of attention
فراخنای توجه
attention span
فراخنای توجه
attention key
کلید رسیدگی
attention key
کلید جلب توجه
attention seeking
توجه طلب
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
pay attention
<idiom>
توجه کردن
to pay attention to something
[someone]
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
He holds the attention of his audience.
شنوندگانش را جذب می کند
program attention key
کلیددستیابی برنامه
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
program attention key
کلید جلب توجه برنامه
The noise distracts my attention .
سروصد ا حواسم را پرت می کند
To bring something to someones attention .
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To amuse someone . To engage someones attention.
سر کسی را گرم کردن
She didnt pay the slightes attention .
بقال سه کیلو کم داده است
To neglect something . To pay no attention ( heed ) to something .
از چیزی غافل شدن
To amuse someone . to engage someones attention .
سر کسی را گرم کردن
To bring something to someones notice ( attention ) .
چیزی را بنظر کسی رساندن
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
field
دشت
field
میدان رزم صحرا
field
فرودگاه
field name
نام فیلد
field
زمین بازی
field
دایره
field
زمینه رزمی صحرایی
field
میدان دید
field
صحرا
field
دشت کشتزار
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to take the field
جنگ اغازکردن
field
رشته
[دانشی]
field
رشته
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
zero field
بی حوزه
zero field
بی میدان
zero field
میدان صفر
field
بمیدان یا صحرا رفتن
field
پایکار
field
کارگاه
field
زمین
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
field
شاخه
[دانشی]
field
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
field
میدانه
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field
مشابه 4036
field
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
نوشتن داده روی PROM
field
میدان
field
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
خارج اداره یا کارخانه
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
حوزه
field
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
فیلد
field
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
right field
سمتراستزمین
field theory
نظریه میدانی
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field theory
نظریه اساسی میدان
field template
قالب فیلد
field template
الگوی فیلد
field stockade
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field strcture
ساخت میدانی
field strength
شدت میدان
field theory
تئوری میدان ها
field study
بررسی میدانی
field survey
نقشه برداری زمینی
field winding
سیم پیچی میدان
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
grain field
کشتزار
gold field
ناحیه زرخیز
field work
پژوهش میدانی
field work
کار در صحرا
free field
حوزه ازاد
free field
میدان عمل ازاد
force field
میدان نیرو
fixed field
میدان ثابت
field work
استحکامات صحرایی استحکامات
field worker
پژوهشگر میدانی
grain field
گندم زار
field work
کار صحرایی
field trip
گردش علمی
field type
از نوع جنگی
field type
نوع رزمی
field upgradable
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector
بردار میدان
field voltage
ولتاژ میدان
flying field
میدان فرودگاه
field winding
سیم پیچ اهنربایی
field wire
سیم صحرایی
field wire
سیم جنگی
field work
کار میدانهای
field of play
زمین بازی
field operating
عمل کننده در صحرا
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
field order
دستورالعمل رزمی
field order
دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea
نخود سبز فرنگی
field piece
توپ صحرائی
field player
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point
سر تیر بسیار نازک
field pole
قطب میدان
field officer
افسر رسته رزمی
field officer
افسر رزمی
field of play
پیست شمشیربازی
field of regard
میدان دید
visual field
میدان دید
field of view
میدان دید
field of view
منظره
field of view
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision
میدان بینایی
field of vision
میدان دید
field officer
افسر عملیات صحرایی
field privilege
امتیاز فیلد
field radio
بی سیم صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
field separator
جدا ساز میدان
field service
خدمات پایکار
field service
تعمیر در محل
field service
خدمات رزمی
field service
پشتیبانی سرویس رزمی
field services
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop
کارگاه صحرایی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field splice
وصله کارگاهی
field roving course
مسابقه تیراندازی جنگلی
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
field rheostat
رگولاتورمیدان
field range
میدان تیر رزمی
field range
میدان تیرجنگی
field ration
جیره صحرایی
field ration
جیره رزمی
field rectifier
یکسوساز میدان
field regulator
نافم میدان
field regulator
تنظیم کننده میدان
field rheostat
رئوستای میدان
field rheostat
تنظیم کننده میدان
field stockade
ذخایر صحرایی
gravitational field
میدان گرانش
rugby field
زمین بازی رگبی
tension field
میدان کششی
field marshal
سپهبد
track and field
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field
ه
track and field
چکش
track and field
دیسک و غیره
track and field
دو و میدانی
two phase field
میدان دو فاز
uniform field
میدان یکنواخت
stray field
میدان هرز
sort field
فیلد مرتب سازی
self consistent field
میدان خود سازگار
sensory field
میدان حسی
series field
میدان زنجیری
shunt field
میدان شنتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com