English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
Other Matches
ration خارج قسمت سهمیه
c ration جیره رزمی
ration جیره بندی کردن
ration جیره سربازی
ration جیره غذایی
ration سهمیه
ration جیره
ration مقدار جیره روزانه
ration سهم
k ration بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
ration سهم دادن
ration strenght انرژی حاصله از جیره
combat ration جیره رزمی
combat ration جیره جنگی
commuted ration جیره نقدی
ration factor ضریب محاسبه جیره
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
basic ration جیره اصلی
oxygen ration نسبت اکسیژن
oxygen ration ضریب قدرت اسیدی
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
ration strenght کالری جیره
ration scale مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
ration scale مقیاس نسبتی
ration basis مبنای جیره
ration allowance پول جیره
ration allowance حق معاش
ration allowance حق جیره
emergency ration جیره اضطراری
emergency ration جیره فوق العاده
ration basis مبنای محاسبه جیره غذایی
flight ration جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
flight ration جیره پرواز
ration credit تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
ration cycle سیکل محاسبه جیره 42ساعته
ration in kind جیره معادل یاجانشین
ration method سبک واگذاری جیره
ration in kind معادل جیره
ration factor ضریب اماد جیره غذایی
ration method روش تغذیه پرسنل
ration return اسناد هزینه جیره
ration return اسنادجیره
troop train ration جیره بین راه
troop train ration جیره طبخی بین راه
field میدان
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
zero field میدان صفر
field name نام فیلد
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
right field سمتراستزمین
to take the field جنگ اغازکردن
field رشته [دانشی]
to keep the field درجای خودثابت ماندن
zero field بی میدان
zero field بی حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field میدانه
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field زمینه رزمی صحرایی
field مشابه 4036
field دشت کشتزار
field صحرا
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field خارج اداره یا کارخانه
field کارگاه
field میدان دید
field میدان رزم صحرا
field دشت
field فرودگاه
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field حوزه
field بمیدان یا صحرا رفتن
field زمین
field رشته
field دایره
field زمین بازی
field شاخه [دانشی]
field فیلد
field پایکار
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field work کار میدانهای
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strength شدت میدان
field strcture ساخت میدانی
grain field کشتزار
gold field ناحیه زرخیز
field worker پژوهشگر میدانی
fixed field میدان ثابت
field work کار صحرایی
free field حوزه ازاد
field stockade ذخایر صحرایی
force field میدان نیرو
free field میدان عمل ازاد
flying field میدان فرودگاه
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field wire سیم صحرایی
field winding سیم پیچی میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field trip گردش علمی
field theory نظریه اساسی میدان
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field voltage ولتاژ میدان
field wire سیم جنگی
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه میدانی
field work کار در صحرا
field study بررسی میدانی
field survey نقشه برداری زمینی
field work پژوهش میدانی
field vector بردار میدان
field template الگوی فیلد
field template قالب فیلد
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field splice وصله کارگاهی
field of honor صحنه دوئل
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field officer افسر عملیات صحرایی
field of vision میدان دید
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of view منظره
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان بینایی
field point سر تیر بسیار نازک
field pole قطب میدان
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field rheostat رگولاتورمیدان
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rectifier یکسوساز میدان
rotary field میدان دوار
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
To enter the field . وارد معرکه شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com