Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
field study
بررسی میدانی
Other Matches
study
سنجیدن
study
درس خواندن خوانش
s.for study
میل به تحصیل
s.for study
ذوق تحصیل
self study
مطالعه پیش خود
study
عیار گرفتن
study
محک زدن
study
تجزیه کردن
study
مطالعه کردن
study
بررسی کردن
study
تحقیق کردن
study
ارزیابی کردن
to study out
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
study
تحصیل
study
درس
study
غور بررسی
study
طرح ازمایشی
study
تحقیق
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
study
بررسی
study
بررسی کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
study
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
study
مطالعه
brown study
عالم رویا و هپروت
capability study
مطالعه امکان انجام کار
child study
کودک پژوهی
motion study
تحرک سنجی
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
area study
بررسی منطقه
application study
بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
case study
مورد پژوهی
case study
بررسی موردی
What is your branch of study?
رشته تحصیلیتان چیست ؟
application study
بررسی پذیرش اماد
area study
بررسی منطقهای
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
graduate study
تحصیلات دانشگاهی
staff study
بررسی ستادی
feasibility study
امکان سنجی
empirical study
بررسی تجربی
empirical study
بررسی ازمودی
feasability study
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
feasability study
مطالعات اجرایی
feasibility study
مطالعه امکانپذیری
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
feasibility study
مطالعه امکان سنجی
pilot study
بررسی مقدماتی
motion study
مطالعه ی حرکت
motion study
حرکت پژوهی
methodical study
بررسی روشمند
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
he applied him self to study
دست بتحصیل زد
study for bar
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
study habits
عادتهای مطالعه
to make a study of something
چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
time study
بررسی زمانی
threat study
بررسی توسعه تهدید دشمن
threat study
بررسی امکانات رزمی دشمن
system study
مطالعه سیستم
to study for the bar
درس حقوق خواندن
methods of economic study
روشهای مطالعه علم اقتصاد
time study man
وقت نگه دار
time and motion study
بررسی زمان و حرکت
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
symonds' picture study test
ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
rozenzweig picture frustration study
ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
allport vernon lindzey study of values
ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
field name
نام فیلد
to take the field
جنگ اغازکردن
to keep the field
درجای خودثابت ماندن
well field
حوزه تغذیه کننده چاه
zero field
بی حوزه
zero field
بی میدان
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
right field
سمتراستزمین
zero field
میدان صفر
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
field
صحرا
field
مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field
مشابه 4036
field
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
نوشتن داده روی PROM
field
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field
خارج اداره یا کارخانه
field
مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field
محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field
بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field
میدان دید
field
زمینه رزمی صحرایی
field
میدان رزم صحرا
field
دشت
field
زمین بازی
field
توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field
کارگاه
field
جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
فرودگاه
field
حوزه
field
بمیدان یا صحرا رفتن
field
بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field
دشت کشتزار
field
میدان
field
رشته
field
شاخه
[دانشی]
field
فیلد
field
دایره
field
میدانه
field
زمین
field
رشته
[دانشی]
field
پایکار
grain field
گندم زار
grain field
کشتزار
gold field
ناحیه زرخیز
field template
الگوی فیلد
field theory
نظریه اساسی میدان
field theory
نظریه میدانی
field trip
گردش علمی
soccer field
زمین فوتبال
grounded field
سیم پیچ متصل به زمین
maxwell field
میدان ماکسول
gravitational field
میدان گرانش
high field
میدان قوی
field template
قالب فیلد
field theory
تئوری میدان ها
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
free field
حوزه ازاد
free field
میدان عمل ازاد
field wire
سیم جنگی
field work
کار در صحرا
field work
استحکامات صحرایی استحکامات
field work
کار میدانهای
field work
پژوهش میدانی
field winding
سیم پیچی میدان
field work
کار صحرایی
field vector
بردار میدان
field worker
پژوهشگر میدانی
fixed field
میدان ثابت
field winding
سیم پیچ اهنربایی
field voltage
ولتاژ میدان
flying field
میدان فرودگاه
force field
میدان نیرو
field upgradable
سخت افزار قابل توسعه درمحل
field type
نوع رزمی
field type
از نوع جنگی
field wire
سیم صحرایی
field officer
افسر رزمی
field radio
بی سیم صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
field range
میدان تیرجنگی
field ration
جیره صحرایی
field ration
جیره رزمی
field rectifier
یکسوساز میدان
field regulator
نافم میدان
field regulator
تنظیم کننده میدان
field rheostat
رئوستای میدان
field privilege
امتیاز فیلد
field pole
قطب میدان
field officer
افسر رسته رزمی
field operating
عمل کننده در صحرا
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
field order
دستورالعمل رزمی
field order
دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea
نخود سبز فرنگی
field piece
توپ صحرائی
field player
بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point
سر تیر بسیار نازک
field rheostat
تنظیم کننده میدان
field rheostat
رگولاتورمیدان
field stockade
ذخایر صحرایی
field stockade
کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field range
میدان تیر رزمی
field strcture
ساخت میدانی
field strength
شدت میدان
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field splice
وصله کارگاهی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course
مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator
جدا ساز میدان
field service
خدمات پایکار
field service
تعمیر در محل
field service
خدمات رزمی
field service
پشتیبانی سرویس رزمی
field services
قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop
کارگاه صحرایی
field survey
نقشه برداری زمینی
ice field
سرزمین یخی
rugby field
زمین بازی رگبی
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com