English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English Persian
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
Other Matches
fiscal سال مالی
fiscal مالی
fiscal مالیاتی
fiscal محاسباتی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
fiscal year دوره مالی
fiscal year سال مالی سال جاری
fiscal years سال مالی
fiscal control کنترل مالی
fiscal policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
fiscal station تاسیسات سریال
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
procuration fiscal دادستان بخش در اسکاتلند
fiscal years دوره مالی
fiscal years سال مالی سال جاری
fiscal control نظارت مالی
fiscal year سال مالی
procurators fiscal دادستان
procurator fiscal دادستان
active fiscal policy سیاست مالی فعال
active fiscal policy منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag کشیدن بزور کشیدن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
drag اسباب لایروبی
drag کاویدن باتورگرفتن
drag سنگین وبی روح
drag اصطکاک
to drag on or out ادامه دادن
to drag on or out کشیدن
drag کشیدن
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
To drag on and on. بدرازا کشیدن
drag کشیده شدن
drag لایروبی کردن کشش
drag قلاب
drag روی صفحه نشان داده میشود
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag عمل حرکت دستگاه OUSE
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag کشاندن
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
drag پسا
drag کشش
drag on <idiom> دراز کردن
wave drag پسای موج
total drag پسای کل
interference drag پسای داخلی
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
wing drag پسای بال
wire drag لاروب سیمی
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
form drag پسای شکل
hydraulic drag کشش ابی
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
profile drag پسای مزاحم
parastic drag پسای مزاحم
momentum drag پسای ممنتم
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
induced drag پسای القاء شده
induced drag پسای لازم
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
broom drag جاروی شن کش
drag force نیروی کششی
drag coefficient ضریب پسا
drag coefficient ضریب رانش
drag chain عایق
drag chain زنجیرکشش
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing بست کاری داخلی
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
drag boat کرجی لاروب
drag bike موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag bar میله اتصال
drag bar میله کشش
drag axis محور پسا
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
drag force نیروی مقاوم حرکت
drag hook قلاب کشش
drag hook قلاب عایق
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag roll غلطک کششی
drag scraper اسکریپر مخزنی
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
engine drag مقاومت اصطکاک
engine drag مقاومت مالشی
drag mark محل فشار
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag loading فشار کششی
drag link عضو کشش
drag link اتصال کششی
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
drag hunt شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
levelling drag scrapers اسکریپر تیغه دار
lift drag ratio نسبت برا به پسا
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
drag chain conveyor نقاله با زنجیر مقاوم
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
This caravan will drag on until the last day . <proverb> این قافله تا به یشر لنگ است .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com