Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English
Persian
flag ship
کشتی پیشرو
flag ship
ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship
ناو سر فرماندهی
Other Matches
zero flag
پرچم صفر
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
پرچم ساعت شطرنج
flag
ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag
یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag
پرچم مخابره
flag
بیرق
flag
علم
flag
دم انبوه وپشمالوی سگ
flag
پرچم
flag
زنبق
flag
برگ شمشیری
flag
سنگ فرش
flag
جاده سنگ فرش
flag
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag
باپرچم علامت دادن
flag
تخته سنگ
flag
پرچم افراشتن افراشتن
flag
پژمرده کردن
flag
ازپا افتادن
flag
سست شدن
flag
سنگفرش کردن پایین افتادن
green flag
پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
flag waver
مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag waver
اشوب کن
flag wagging
پرچم جنبانی
flag wagging
اشاره باپرچم
garrison flag
پرچم پادگانی
flag stop
توقف
flag stop
ایست
flag bag
کیف پرچم
flag boat
کرجی پرچم دار
flag boat
کرجی نشان دار
guide flag
پرچم راهنما
guide flag
پرچم هادی
house flag
پرچم شرکت
control flag
پرچم کنترل
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
corner flag
پرچم کرنر
post flag
پرچم میدان صبحگاه
device flag
پرچم دستگاه
post flag
پرچم پادگانی
diver's flag
پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
numeral flag
پرچم شمارهای
national flag
پرچم ملی
linesman flag
پرچم خط نگهدار
interment flag
پرچم احترام شهدا
control flag
پرچم نشان دهنده دستورات
flag bridge
پل تیمساران
flag bridge
پل پرچم
flag officer
دریاسالار دریادار
flag officer
دریابان
flag officer
افسر پرچم
flag officer
افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer
امیر
flag officer
تیمسار
flag pole
میله پرچم
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag secretary
منشی تیمسار
flag semaphore
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag station
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag officer
افسر دریایی
flag lieutenant
اجودان
flag byte
لقمه پرچم
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
flag discrimination
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag feather
شاه پر
flag football
نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag git
ذره پرچم
flag guard
گارد پرچم
flag guard
نگهبان پرچم
flag hoist
مخابره با پرچم
flag hoist
بالا بردن پرچم
flag lieutenant
اجودان تیمسار
flag stones
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
control flag
پرچم کنترل فرامین
white flag
پرچم سفید
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
alphabetical flag
پرچم الفبا
flag-waving
اهتزاز پرچم
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving
اهتزاز پرچم
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
flag of convenience
کشتی با پرچم غیر
square flag
پرچممربع
rectangular flag
پرچممستطیلی
parts of a flag
اجزایپرچم
flag with Schwenkel
پرچمبادنباله
flag shapes
اشکالپرچم
centre flag
پرچموسطی
flag day
روز پرچم
sword flag
زنبق زرد
sweet flag
اگیرترکی
caution flag
پرچم اعلام خطر
sign flag
پرچم علامت
checkered flag
پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
signal flag
پرچم مخابراتی
so strike one's flag
پرچم خودراخواباندن
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
royal flag
پرچم سلطنتی
red flag
پرچم قرمز اتومبیل رانی
range flag
پرچم میدان تیر
flag of convenience
پرچم اسایش
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
black flag
پرچم دزدان دریایی
beach flag
پرچم شاخص اسکله
beach flag
پرچم مشخصه ساحلی
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
overflow flag bit
بیت پرچم سرریز
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
A white flag is a sign ( token ) of surrender.
پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull
[American]
کسی را برافروختن
ship
کشتی را در حوضچه تعمیرگذاردن
ship over
تجدید کنترات خدمت دریایی
to get a ship under way
کشتی ای راراه انداختن
to take ship
درکشتی گذاشتن
q ship
ناو تله
the ship is in d.
کشتی در خطراست
to let ship
ول کردن
to let ship
ازاد کردن
to let ship
ازدست دادن
to take ship
در کشتی سوار کردن
to take ship
با کشتی بردن
to take ship
با کشتی حمل کردن
q ship
ناو فریبنده ودروغین
ex ship
تحویل در کنار کشتی
ship
سوار کشتی شدن سفینه
ship
حمل کردن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship
حمل و نقل کردن
ship
شناوه
ship
کشتی
ship
جهاز
ship
کشتی هوایی هواپیما
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
ex ship
یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
ship
ناو
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull.
تا اسم زن قبلی او
[مرد]
را آوردم خونش به جوش آمد.
small ship
کشتی کوچک یا با طول کم
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
ship's rail
راه اهن منتهی به کشتی
ship's papers
اسناد حمل
ship's master
افسرارشد کشتی
ship's master
کاپیتان کشتی تجاری
cargo ship
کشتی باری
sister ship
ناو همتا
sister ship
ناوهای هم شکل و هم نوع
sister ship
کشتی همسان
ship's service
فروشگاه ناو
space ship
کشتی فضایی سفینه فضایی
soldier ship
سربازی
sister ship
کشتی خواهر
block ship
سد کردن دهانه کانال
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
space ship
ناویز
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
ship's husband
مباشر و مالک نماینده کشتی
ship propeller
پروانه کشتی
ship rigged
دارای بادبان مربع
ship safety
سلامت کشتی
ship side
پهلو
ship slteration
محور تغییر ناو
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
ship ton
وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
ship water
اب بار کردن
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
ship will adjust
فرمان
ship will adjust
ناو اتش به اختیار
ship yard
محل کشتی سازی
ship yard
کارخانه کشتی سازی
ship your oars
پارو بیرون
ship's company
پرسنل ناو
ship's company
خدمه ناو
ship's corporal
دژبان دریایی
ship papers
اسناد کشتی
space ship
فضاکشتی
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
to prize a ship
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
large ship
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
air ship
کشتی هوایی
training ship
کشتی اموزشی
trans ship
بکشتی یانقلیه دیگرانتقال دادن
trans ship
خن بخن کردن
turn in ship
برگ عودت
turn in ship
برگ عودت به انبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com