English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
forward echelon رده جلو
forward echelon رده جلوی نبرد
Other Matches
echelon ستون طبقه سلسله مراتب
echelon مرتبه
echelon پله
echelon درجه
echelon بصورت پلکان در اوردن
echelon ستون پله
echelon ردههای تابع
echelon رده
echelon پلکانی
sea echelon بخش روی دریا
combat , echelon رده رزمی
combat , echelon یکان رزمی
echelon of attack رده حمله
assault echelon رده هجومی
echelon of attack موج حمله
assault echelon رده هجوم
advance by echelon پیشروی رده به رده
advance by echelon حرکت رده به رده
service echelon رده اداری و خدماتی
service echelon ردههای سرویس
rear echelon رده عقب
rear echelon قسمت عقب جبهه عقب جبهه
reserve echelon رده احتیاط
sea echelon بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
forward-looking آیندهنگرانه
no. 8 forward محاجمشماره8
right forward پیشروراست
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
outside forward بازیگر گوش
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward-looking آیندهنگر
look forward انتظار چیزی را داشتن
forward-looking پیشاندیش
forward-looking نوگرا
forward-looking مترقی
forward-looking پیشرو
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
to look forward to استقبال کردن
to look forward to انتظار داشتن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
to look forward جلو
to help forward جلو انداختن
forward-looking نوگرایانه
to help forward پیش بردن
to go forward جلورفتن
to go forward پیش رفتن
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
forward جلو
forward پیش
forward ببعد
forward جلوی گستاخ
forward فوروارد
forward حرکت به جلو یا مقابل
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward به پیش
forward عمل پل
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward بیع سلف
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward جسور
forward فرستادن رساندن
forward جلوانداختن
forward جلو قایق
forward مهاجم
forward ارسال کردن
forward به جلو
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
to look forward to something منتظر چیزی شدن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward سلف
forward به سمت سینه
forward فرمان پیش پیش
store and forward ذخیره و ارسال
store and forward انبارش و ارسال
set forward فشار پیشروی
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
shift forward انتقال به جلو
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
move forward جلو کشیدن
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
oars forward پارو به جلو
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
to carry forward منقول ساختن
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
put forward مطرح کردن
put forward جلو بردن
put forward جلوانداختن
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
power forward فوروارد قوی
right wing forward پیشرو دست راست
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
forward swing تاباولیه
forward/reverse جلو/عقببرنده
left forward فورواردچپ
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
fast-forward جلو زدن فیلم
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
fast forward جلوبر
centre forward مرکز
to bring forward بصفحه دیگربردن
forward position موقعیت رو به جلو
to put forward پیش اوردن
to put forward جلوه دادن
to put forward برجسته نمودارکردن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
trim forward نشست سینه
trim forward stem by trim :syn
wing forward فوروارد گوش
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery تحویل دراینده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward lap پوشش جلو
forward lap باله جلو
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march قدم رو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward breast طناب شماره دو
forward bias پیشقدر به جلو
carrige forward پس کرایه
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
bring forward معرفی کردن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward منقول ساختن
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward area منطقه جلو
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
carry forward مبلغ منقول
freight forward پس کرایه
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward post پست استراق سمع جلو
forward sales فروش سلف
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
from this time forward ازاین ببعد
forward slope شیب جلو
forward slope شیب متمایل به جلو
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward station پاسگاه جلویی
from this time forward زین سپس
forward slip پیش افتادگی
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
from this time forward ازاین پس
forward station ایستگاه جلو
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward sale بیع سلم
forward sales پیش فروش
forward spring طناب شماره سه
forward post پستهای دیده ور جلو
forward purchase معامله سلف
forward purchase خرید سلف
forward purchase پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward purchasing پیش خرید
forward rate نرخ سلف
forward turret توپ سینه
forward reaction واکنش رفت
forward reference ارجاع به جلو
forward spring اسپرینگ سینه
forward resistance مقاومت مستقیم
forward sale بیع سلف
forward sale نسیه فروختن
forward sale پیش فروش
forward slide change تعویضاسلایدجلویی
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
forward steering position wheelhouse
I look forward to receiving your reply. من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
to put one's best foot forward <idiom> از دل و جان مایه گذاشتن
make a forward purchase سلف خریدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com