Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
free with ones money
ولخرج
Search result with all words
A slave bought with money is more free than he who.
<proverb>
بنده زر خرید آزادتر از بنده شکم است .
Other Matches
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money
سکه
money
مسکوک ثروت
money
جایزه نقدی
money
اسکناس
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
value of money
ارزش پول
money on d.
پول سپرده
value for money
ارزش پول
money on d.
وجه امانعی
near with one's money
خسیس
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money
قدرت خرید پول
he is f. of money
پول فراوان دارد
money
پول
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
take in (money)
<idiom>
رسیدن
near money
شبه پول
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
his money is more than can
پولیش بیش
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
f. money
پول فراوان
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
soft money
پول ضعیف
smart money
مطلع
role of money
نقش پول
smart money
خسارت
scant of money
کم پول
requistion for money
درخواست
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
requistion for money
پول
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
scant of money
بی پول
retention money
پول گرویی
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
پاداش زیان
short of money
کم پول
sound money
پول قوی
possession money
حق النسبی
possession money
حق الاجرا
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
passage money
راه
passage money
غذا
passage money
خوراک
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
ready money
پول فراهم شده
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
passage money
کرایه
purchase money
در CL ثمن
passage money
کرایه مسافر
To count the money .
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
idle money
پول راکد
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
To raise money.
پول فراهم کردن
gate money
پولبلیطورودیه
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
money worth
پول بها
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
وام مدت دار
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money
عرضه پول
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
save money
پس انداز کردن
wildcat money
پول بدون پشتوانه
volume of money
حجم پول
velocity of money
سرعت پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money
حجاب پول
trust money
پول امانی
token money
پول فرعی
to take eggs for money
کردن
sound money
پول سالم
onother's money
پول شخصی دیگر
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
money bag
ادم خر پول
money box
صندوق دستگیری
money box
صندوق اعانه
money box
غلک
money capital
سرمایه پولی
money changer
صراف
money creation
انتشار پول
money creation
ایجاد پول
money exchange
صرف
money bag
دارایی دولت
money bag
کیف
money bag
کیسه
lavish of money
ولخرج
lavish of money
پول تمام کنlark
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
managed money
پول اداره شده
managed money
پول نظارت شده
money off offer
فروش با تخفیف
money of account
پول محاسباتی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
minted money
پول فلزی
money and banking
پول و بانکداری
money back
تضمین پرداخت
money exchange
تبدیل پول
money flow
جریان پول
money lender
وام دهنده
money lender
صراف
money lender
نزول خوار
money lender
پول وام ده
money lender
پول به بهره گذار
money list
لیست حقوق
money list
لیست پرداخت حقوق
money maker
پول گرد کردن
money making
پول گرد کن
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
money income
مزد و حقوق
money income
درامد پولی
money in circulation
پول در گردش
stream of money
جریان پول
money for months
دوماه است
money for expenditure
خرجی
money for expenditure
نفقه
money functions
وفائف پول
money grubber
مال اندوز
money grubber
لئیم
money illusion
توهم پولی
money illusion
خطای پولی
money in advance
بیعانه
money in advance
پیش پرداخت مساعده
money matters
امور پولی
onother's money
پول دیگری
money stock
حجم پول در گردش
functions of money
وفائف پول
functions of money
نقش پول
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
hardly earned money
پول سخت بدست امده
he brought more money
باز پول اورد
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
he coins money
گویی پول سکه میزند
he has a rage for money
برای گرد کردن پول شهوت
he has a rage for money
دارد
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
money stock
عرضه پول
money supply
عرضه پول
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
mortgage money
پول قرضی
mortgage money
پول رهنی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
money worth
بهای پول
money worth
برابر پول
money wage
مزد پولی
he made his money f.
پول خودرابه باد داد
he pays his own money
پولش را خودش میدهد
i lent him what money i had
هرچه پول داشتم به او وام دادم
i lent him what money i had
انچه پول ...
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com