English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
front door دراصلیساختمان
front door [of house] ورودی
front door [of house] در ورودی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
Search result with all words
the front door درجلو
the front door درورد
Other Matches
door to door selling فروش کالا بصورت دوره گردی
at front <adv.> جلو
in the front <adv.> در جلو
in front <adv.> جلو
at the front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at front <adv.> در جلو
in the front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in front of در قبال
to go to the front داخل جنگ شدن
to go to the front بجبهه رفتن
up front رک
up front رک و راست
up front بیپرده پوشی
up front با صراحت و صداقت
up front چشمگیر
up front در انظار
up front جلو چشم مردم
up front از پیش
up front بیعانه
up front پیش -
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
front نمای ساختمان
up front پیشاپیش
front صف پیش
front پیش
front جلو
front بطرف جلو روکردن به
front بازی در سانتر
front در قبال
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front نما طرز برخورد
front جلودار
front منادی جبهه جنگ
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front درصف جلوقرارگرفتن
front جبهه
front سمت دشمن
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front نمای ساختمان
front نمای جلو
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
at the front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
next door to نزدیک
next door to غریب
door way جای در
out door بیرون
out door بیرونی
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
out of door خارج ازمنزل
out of door فضای ازاد
out of door در هوای ازاد
door راهرو
door way مدخل
door در
door درب
next door to تقریبا
is these a at the door ایاکسی هم درهست
door to door خانه به خانه
next door [to] <adv.> جنبی
at the door دم در
next door [to] <adv.> پهلویی
behind the door پشت در
next door [to] <adv.> همسایه ای
door-to-door خانه به خانه
He is next door. او [مرد] نزد همسایه است.
next door جنب این خانه
door way راهرو
next door خانه پهلویی
There is somebody at the door . یک کسی دم در است
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front wall دیوار مقابل اسکواش
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
odd front خط دفاعی 4 نفره
sea front نمای دریایی شهر
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
popular front جبهه خلق ملی
popular front جبهه ملی
mach front انتن ماخ سنج
front wall دیوار جلو
front view پیشانی
front view جبهه
front view نمای جلو
front sight مگسک
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front rank صف جلو
front view نمای جلویی
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front strain کرنش پیچشی
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front دید جلو در نقشه برداری
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front foil فلزورقهایجلویی
front footrest پدالجلویی
front indicator فشارسنج
front indicator جلو
front knob دستگیریجلویی
front leg پایهجلو
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front point میخجلویکفش
front tip آبپاشنوکاتو
front wheel چرخجلو
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
In the front rank. درصف جلو
front flap زبانهجلویی
front derailleur درایلرجلویی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
front lamp لامپ جلو
water front جبهه رطوبتی
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
front pocket جیبجلو
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front board مقوایجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front-page سرصفحه
front men منادی
front men جلودار
front man پیشرو
front man منادی
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front man جلودار
warm front جبهه هوای گرم
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front men پیشرو
front end نرم افزار نهایی
fore front نمای اصلی
front axle اکسل جلو
front rake زاویه شیب
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
action front حاضر به تیر
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front page سرصفحه
front end سر جلویی
front-runners دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front matter مقدمه
shop front ازاره نمای بنا
front lines خطوط جلو جبهه
front matter پیش گفتار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front panel تابلوی جلو دار
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front lines خطوط مقدم
front race پیشتازی
cold front جبهه هوای سرد
front liner سانتر فوروارد
front lines خط مقدم جبهه
cold front پیشان هوای سرد
front porch میدان جلو
front runner دونده پیشتاز
front putty بتونه جلو
door latch دستگیره در
door curtain پرده در
door lamp لامپ در اتومبیل
door frame چارچوب در
door furniture زیب در
door hinge پاشنه
door hinge پاشنه در
door keeper دربان
door knocker کوبه در
door curtain پرده
door bundle بار پرتابی همراه با چترباز
door-handle دستگیرهدر
vent door درنفوذباد
door bundle بار همراه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com