English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (9 milliseconds)
English Persian
gas bubble حباب گاز
Search result with all words
bubble جوشیدن
bubble قلقل زدن
bubble حباب براوردن
bubble خروشیدن جوشاندن
bubble گفتن
bubble بیان کردن حباب
bubble ابسوار
bubble اندیشه پوچ
bubble حباب
bubble gum ادامس بادکنکی
bubble cap فنجانک حباب
bubble cap plate column ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
bubble chamber اتاقک حباب
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
bubble horizon افق نمایان از زیر ابر
bubble horizon ابرشکافدار
bubble jock بوقلمون نر
bubble memory حافظه حبابی
bubble memory مین فرفیت بالا
bubble memory سرعت بالا و حافظه متحرک
bubble memory روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
bubble point نقطه جوش
bubble sextant سکستانت مایعی
bubble sort جور کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort مرتب کردن حبابی
bubble sort سورت حبابی
bubble sorting جور کردن حبابی
bubble tower برج تقطیر
bubble tower برج حباب
bubble tray بشقابک حباب
bubble tray column ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
hubble bubble غلیان
hubble bubble قلیان
hubble bubble شلوغ
magnetic bubble memory حافظه حبابی مغناطیسی
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
soap bubble حباب کف صابون
soap bubble چیزجالب وزود گذر
to bubble over with wrath جوش زدن
to bubble over with wrath خروشیدن
to prick the bubble باد کسی را خوابانیدن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
bubble and squeak خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
bubble bath مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble bath وان پر کف و معطر شده
bubble baths مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble baths وان پر کف و معطر شده
hubble-bubble قلیان
Burst sb's bubble <idiom> تو ذوق کسی زدن
bubble level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble. حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com