English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
glass fibre فایبرگلاس
Other Matches
fibre رشته
every fibre of him تاروپودش
fibre رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibre که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibre فیبر نوری با قط ر بسیار کم
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibre لیف
fibre تار
fibre نخ
fibre بافت لیف
fibre فیبر
fibre رشته علفی
fibre board فیبر تخته
dark fibre فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
vulcanized fibre فیبر وولکانیده
muscle fibre رشتهماهیچهای
fibre optic فیبرنوری
fibre optics لایه شیشهای یا پلاستیکی نازک که قادر به ارسال سیگنالهای نوری است . سیگنال نوری یا لیزری برای نمایش داده ارسالی تقسیم میشود
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
moral fibre اطمینانازصحتکاری
fibre optics وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
fibre optics انتقال دهنده نوار نازکی ازنور
fibre over Etherenet گونه پیشرفته استاندارد پرآکل شبکه اینترنت که اجازه ارسال داده به صورت مگا بیت در ثانیه
fibre ribbon ریبون مخصوص ساخته شده برای چاپگر
of a coarse fibre ناهنجار
of a coarse fibre نخ درشت
optic fibre فیبر نوری
neutral fibre تار خنثی
fibre over Etherenet میدهد
nerve fibre تار عصبی
fibre rope طناب الیافی
of a coarse fibre درشت بافت زمخت
fibre optic cable کابل فیبر نوری
man made fibre rope طناب نایلونی
fibre distributed data interface استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
fibre distributed data interface II استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
looking glass ایینه
to f. glass شیشه گری کردن
glass ابگینه
looking glass self خود ایینهای
looking glass اینه
glass الت شیشهای
glass گیلاس جام
glass لیوان یخ
glass دستگاه بارومتر
glass صیقلی کردن
glass عینک دار کردن شیشهای کردن
glass شیشه گرفتن
glass عینک
glass شیشه الات
glass استکان
glass ایینه شیشه دوربین
glass لیوان
glass شیشه ذره بین عدسی
glass شیشه
glass زجاج
looking-glass ائینه
glass عدسی
glass دستگاه ارتفاع سنج دوربین
minute glass ساعت ریگی دقیقهای
opera glass دوربین مخصوص اپرا
ornamental glass شیشه تزئینی
pier glass ایینه قدی
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
rain glass میزان سنج
rain glass میزان الهوا
rolled glass شیشه نورد خورده
safety glass عینک ایمنی
safety glass شیشه ایمنی
water glass شیشه مایع
safety glass شیشه نشکن
safety glass شیشه اطمینان
safety glass شیشه بی خطراتومبیل
crown glass شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
measuring glass درجه دار
measuring glass پیمانه
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
mirror glass شیشه اینه
objective glass عدسی شیئی
obscured glass شیشه تار
obscured glass شیشه مات
object glass عدسی شیئی
muscovy glass سنگ طلقی
night glass دوربین شب
muscovy glass شیشه معدنی
opaque glass شیشه کدر
security glass شیشه ایمنی
security glass شیشه نشکن
wired glass شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
beer glass لیوانآبجو
glass dome برآمدگیشیشهای
bordeaux glass گیلاسمخصوصشرابفرانسوی
brandy glass گیلاسکنیاک
burgundy glass لیوان
burgundy glass بورگندی
champagne glass گیلاسگردشامپاین
cocktail glass لیوانمخصوصمشروب
glass cover پوشششیشهای
glass roof سقفشیشهای
glass slide اسلایدشیشهای
glass sphere گویشیشهای
hock glass جام پایهبلند
port glass جام شرابقرمزوشیرینپرتقالی
There is a glass missing. یک لیوان کم است.
wire glass شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
weather glass هواسنج میزان الهوا
sheet glass شیشه جام
sheet glass شیشه ورقی
sight glass شیشه مرئی
soluble glass سدیم سیلیکات
soluble glass شیشه مایع
spun glass شیشه تاب خورده
spun glass شیشه مذاب الیاف مانند
spun glass شیشه ریسیده
spy glass تلسکپ یادوربین کوچک
stined glass شیشه رنگی
tempered glass شیشه ابداده
liqueur glass جام لیکور
watch glass شیشه ساعت
water glass شیشه محلول
water glass اب شیشه
water glass لیوان اب
a glass of water یک لیوان آب
liquid glass شیشه مایع
stained glass شیشه بندی منقوش
frosted glass شیشه مات
frosted glass شیشه کدر
focusing glass ذره بین جیبی
flint glass فرف بلور
flint glass بلور
finger glass فرف انگشت شوئی
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
field glass دوربین صحرایی
gauge glass درجه اب
glass blower شیشه گر
glass dust خرده شیشه
glass cutter شیشه بر
glass cutter الماس شیشه بری
glass cloth شیشه پاک کن
glass cloth کهنه شیشه پاک کن
glass bulb حباب شیشهای
glass blowing شیشه گری
eye glass عینک دستی
eye glass شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
burning glass ذره بین
bell glass مردنگی
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
plate glass شیشه لوحی
magnifying glass ذره بین
cut glass بلور کریستال
stained glass شیشه کاری منقوش
burning glass عینک جوشکاری
drinking glass فنجان
drinking glass گیلاس
cupping glass شاخ حجامت
crystal glass بلور
crown glass شیشه گردیاچرخی
colored glass شیشه رنگی
cast glass شیشه ریخته گی
cast glass شیشه جام ریختگی
glass electrode الکترود شیشهای
glass eye عینک
lime glass شیشه اهکی
glass ware فروف شیشه
glass wool پشم یا براده شیشه پشم شیشه
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
glass wool پشم شیشه
granulated glass شیشه اج دار
granulated glass شیشه دان دان
ground glass نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است
hand glass ایینه
hand glass کوچک دسته دار
hand glass ذره بین
hand glass ساعت شنی
hard glass شیشه سخت
lead glass شیشه سربی
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
hour glass ساعت ریگی
glass vessels فروف شیشهای
glass tube لوله شیشهای
glass eyed بی حالت
glass fibers الیاف شیشه
glass frit شیشه متخلخل
glass house گلخانه
glass eyed کور
glass jaw ارواره شیشهای
glass eye چشم مصنوعی
glass jaw بوکسوراسیب پذیر
glass kiln کوره شیشه گری
glass eye چشم شیشهای
glass paper کاغذ گلاسه
glass snake نوعی سوسمارمخصوص امریکای جنوبی
glass rebate دوراهه شیشه
glass rod میله شیشهای
glass rule خط کش شیشهای
glass separator میان گیر شیشهای باتری
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
Empty this glass of water. این لیوان آب راخالی کن
He emptied the glass to the last drop . لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com