English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
Other Matches
grout دوغاب تفاله
grout ملاط رقیق
grout ارد خشن
grout ریختن
grout دوغاب ریختن
grout دوغاب
grout دوغاب سیمان
grout ملات شل
grout دوغاب سیمان ریختن دوغاب سیمان
grout ملاط پرکننده اتصالات
grout بلغور قطعات کوچک و نامنظم سنگ دوغاب
grout hole چاه تزریق
grout curtain لایه سیمانی تزریق شدهای که در زیر پی سد مانع تراوشات میگردد
grout curtain پرده تزریق
grout hole سوراخ تزریق
cement grout ساروج
cement grout دوغاب سیمان
drilled grout hole چاه تزریق
drilled grout hole سوراخ تزریق
non-stop پیوسته
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to stop [doing something] نگاه داشتن
stop استوپ داور بوکس
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پایسته
non-stop مدام
non-stop یک ریز
non-stop بیتوقف
non-stop یکسره
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop over توقف کوتاه مدت
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] دست کشیدن
until stop [up to the stop] تا جای توقف
non-stop بیوقفه
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop ایست
stop برخورد
stop ورجستن
stop ناک دان
stop قطع کردن
stop ایستادن
stop متوقف کردن ایستگاه
stop توقف
stop مکث
stop جلوگیری منع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop ایستگاه نقطه
stop گیره
stop ایستاندن
stop ایستادن توقف کردن
stop نگاه داشتن
stop سدکردن
stop تعطیل کردن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop خواباندن بند اوردن
stop منع
stop توقف منزلگاه بین راه
stop مانع
stop متوقف کننده
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
stop توقف انجام کار
stop انجام ندادن عملی
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
to make a stop ایست کردن
ski stop ترمزاسکی
stop at intersection توقفدرتقاطع
stop button دکمهایست
stop key کلیداستپ
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
heel stop ترمزگیر
end stop بستتحتانی
depth stop توقفعمیق
to make a stop مکث کردن
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
water stop اب بند
to put a stop to را گرفتن
to put a stop to بس کردن جلو
stop rod میلهایستایی
to put a stop to موقوف کردن
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
Stop pushing! هل ندهید!
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop nagging! نق نزن!
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
label-stop زانویی آبچکان
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
stop dog علامت وقف
sear stop مانع پایه اتش
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop توقف برنامه
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
sear stop مانع چخماق
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop code کد توقف
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
safety stop ترمز خطر
stop bit ذرهء ایست نما
stop instruction دستورالعمل توقف
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
stop volley جاخالی
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
door stop زبانه در
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
flag stop توقف
flag stop ایست
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop حد نهایی درجه
dynamic stop ایست پویا
door stop دکمه کله قندی
full stop نقطه
stop element عنصر ایست
stop list صورت متخلفین
stop street خیابان فرعی
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop sign علامت توقف
stop knob دکمه
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop lamp چراغ ترمز
stop light چراغ ترمز
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sear stop ضامن چکاننده
stop logs تیرکهای سد کننده
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop the leave بازداشت کردن
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
to bring to a stop موقوف کردن
stop mechanism مکانیزم توقف
stop go policy سیاست تثبیت
to bring to a stop بس کردن جلو
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop go policy توسعه
stop watch ساعت وقت گذاری
stop hit دره
stop valve شیر قطع جریان
hop stop and jump قسمتهای سه گانه پرش طول سه گام
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
the train runs without a stop میرود
the train runs without a stop قطار بدون ایست
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
stop light switch کلید لامپ ترمز
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
start stop system سیستم قطع و وصلی
start stop transmission مخابره قطع و وصلی
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com