Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
hand extinguisher
کپسول اتش نشانی
Other Matches
extinguisher
خاموش کننده
extinguisher
خفه کن
extinguisher
دستگاه اتش نشانی
fire extinguisher
خاموش کننده اتش
fire extinguisher
فشنگ ضداتش
fire extinguisher
دستگاه اتش نشانی
fire extinguisher
کپسول اتش نشانی
fire extinguisher
اتش نشان
portable fire extinguisher
آتشمهارکنسیار
foam type fire extinguisher
دستگاه خاموش کننده اتش ازنوع کفی
Hand to hand fighting
جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
pass from hand to hand
ترتب ایادی
hand in
<idiom>
به کسی چیزی دادن
hand over
<idiom>
hand off
رد کردن توپ
hand off
کنار زدن حریف بوسیله توپدار
She has become rather off hand.
سایه اش سنگین شده
hand in hand
دست بدست
hand in hand
دست دردست یکدیگر
He must have a hand in it.
حتما" دراینکار دست دارد
hand down
<idiom>
وصیت کردن
off hand
بدون آمادگی
from hand to hand
<idiom>
از یک شخص به یک شخص دیگری
To be an old hand at something.
درکاری سابقه وتجربه داشتن
hand in
سمت زمین سرویس
hand in
سمت زمین سرویس اسکواش
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
hand down
به ارث گذاشتن
try one's hand
<idiom>
بیتجربه بودن
in hand
<idiom>
زیرنظر
an old hand at something
<idiom>
کارکشته
off hand
فی البداهه
off hand
سر ضرب
be off hand with someone
<idiom>
سر سنگین بودن
have a hand in something
<idiom>
در کاری دست داشتن
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
for ones own hand
بابت خود شخص
for ones own hand
به خاطر خود شخص
second hand
<idiom>
دست دوم
on the other hand
<idiom>
درمقابل
hand down
بتواتر رساندن
hand down
پشت درپشت چیزی رارساندن
hand it to (someone)
<idiom>
به کسی اعتبار دادن
hand-me-down
<idiom>
بدش به من
hand out
<idiom>
از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand-out
<idiom>
پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand-out
<idiom>
have a hand in
<idiom>
مسئول کاری شدن
on hand
<idiom>
دردسترس
on hand
<idiom>
قابل دسترس
on hand
<idiom>
حاضر
first hand
دست اول
near at hand
نزدیک
out of hand
فورا
in hand
گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
in hand
در جریان
in hand
در دست اقدام
right hand
دست راست
take a hand at
شرکت کردن در
to come to hand
بدست امدن
to come to hand
رسیدن
to get ones hand in
دست یافتن به
to get ones hand in
تسلط پیداکردن در
to hand
دردسترس
out of hand
غیر قابل جلوگیری
one hand
گرفتن توپ با یک دست
near at hand
دم دست
off hand
بی مطالعه
off hand
بی تهیه
on hand
موجود
on hand
وسایل موجود درانبار
on hand
در دست
on one hand
ازیکسو
on one hand
ازطرفی
on one hand
ازیک طرف
on the other hand
از سوی دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
to hand down
بارث گذاشتن
to hand down
بدوره بعدانتقال دادن
hand over
تفویض کردن
hand over
به قبض دادن
hand over
فرستادن
hand over
تحویل دادن
hand over
تسلیم کردن
hand out
حریف دریافت کننده سرویس
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
hand out
خطای سرویس
hand on
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand on
تسلیم کردن
to hand out
از پنجره اویزان کردن
hand saw
اره قد کن
hand saw
اره دستی
to hand over
تحویل دادن
to hand over
واگذارکردن
to take in hand
دردست گرفتن
to take in hand
بعهده گرفتن
under hand
درنهان به پنهانی
near at hand
در دسترس
under the hand of
به امضای
under the hand of hand
به امضای .....
hand off
رد کردن توپ به یار
first hand
نخستین بازی کن
first-hand
مستقیم
hand
دست به دست کردن
hand to hand
نزدیک
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
hand
میلههای تسخیرشده حریف در پایان
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand
امضا
hand
دستخط
on the one hand
<adv.>
یکی انکه
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
on the other hand
<adv.>
درمقابل
second hand
عاریه
hand
نفر
hand
کمک
hand
یاری دادن
second hand
مستعمل دست دوم
second hand
کار کردن
second hand
نیم دار
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
hand to hand
دسته و پنجه نرم کردن
on the one hand
<adv.>
در یک طرف
hand-to-hand
دردسترس
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand
نزدیک
hand to hand
رزم نزدیک رزم تن به تن
hand to hand
دست به یقه
hand to hand
دردسترس
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
second-hand
ثانیه شمار
second-hand
مستعمل
hand-to-hand
دست به یقه
hand-to-hand
دسته و پنجه نرم کردن
hand
عقربه
[ساعت ...]
hand-me-down
ارزان
hand
سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
little hand
عقربه کوچک
[ساعت]
right-hand
واقع در دست راست
hand-me-down
لباس ارزان ودوخته
hand me down
ارزان
hand me down
لباس ارزان ودوخته
hand-to-hand
رزم نزدیک رزم تن به تن
second-hand
نیمدار
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
hand
پهلو
hand
دادن
hand
عقربه
Do you need a hand?
میتونم کمکت کنم؟
hand
پیمان
hand
دسته دستخط
at second hand
بطور غیرمستقیم
at the hand of
بدست
Do you need a hand?
کمک میخوای؟
at the hand of
بوسیله
better hand
تقدم
hand
خط
better hand
پیشی
hand
طرف
second-hand
<adj.>
کارکرده
at second hand
از قول دیگری
hand
خطای دست
old hand
ادم با سابقه و مجرب
off-hand
پاس کوتاه روی سر
hand
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
first-hand
اصلی
to hand somebody something
به کسی چیزی دادن
hand
دخالت کمک
hand
دست
at hand
دم دست
at hand
نزدیک
at first hand
در وهله نخست
at first hand
مستقیما
hand
شرکت
off hand game
بازی غیررسمی
off hand game
بازی جنبی
retrograde hand
عقربه برگشت دهنده
[ساعت ...]
to put in hand
دایرکردن اقدام کردن
to put in hand
بجریان انداختن
under my hand and seal
به امضا و مهر من
to oil one's hand
به کسی رشوه دادن
to make a hand of anything
از چیزی سودبردن
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand
سوگند خوردن
hand lever
اهرم دستی
running hand
خط مسلسل
note of hand
قبض عندالمطالبه
to put ones hand to anything
دست بکاری زدن
offer one's hand
دست را جلو بردن
offer one's hand
پیشنهادعروسی دادن
sweep hand
عقربه ثانیه شمار
subject in hand
مانحن فیه
section hand
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
second hand stores
سمساری
running hand
خط شکسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com