English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
English Persian
hanging arrow تیر اویزان شده به هدف
Other Matches
arrow بردار
arrow سهم
arrow پیکان
arrow خدنگ
arrow تیر
arrow block بلوک پیکانی
arrow diagram نمودار برداری
arrow head نوک پیکان
arrow head سرتیز
arrow head خط میخی
arrow head علامت پیکان
arrow head پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
arrow keys مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
arrow keys کلیدهای جهت
arrow pointer پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
arrow rest تکیه گاه تیر روی کمان
arrow-loop شکاف تهویه
wind arrow پیکانباد
the point of an arrow پیکان
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
flight arrow تیر مخصوص تیراندازی باپرواز منحنی و طویل
field arrow تیرهای تیراندازی صحرایی
bow and arrow تیر و کمان
arrow keys حرکت دهد
broad arrow engine موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
hanging معلق شدن
hanging بدار زدن چیز اویخته شده
hanging اعدام
hanging عمل اویختن
hanging [فرش کردن، کاغذ دیواری یا هر تزئینی برای اتاق]
hanging معلق
hanging اویزان درحال تعلیق
hanging محزون مستحق اعدام
hanging اویز
hanging به دارکشیدن
hanging دار زدن
To leave something hanging. چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
hanging-post [تیرک عمودی که در یا دروازه به آن آویزان می شود.]
wall hanging تزئینات دیواری
hanging cupboard قفسهیآویزانکننده
hanging glacier تودهیخغلتانآویزانشده
hanging pendant چراغآویزان
hanging sleeve آستینآویزان
hanging-buttress [پشت بند نگهدارنده] [معماری]
hanging stile شیارپنجره
hanging valley فراز دره
hanging committee انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
hanging gale اجاره پس افتاده
hanging gale پس افت
hanging indent تورفتگی معلق
hanging ladder چوب بست دستی
hanging ladder چوب بست متحرک
hanging ladder گاه بست
hanging pawns پیادههای اویزان شطرنج
hanging test ازمایش کشش
hanging scaffold گاهبست
hanging scaffold چوب بست اویزان
hanging rod میله رخت اویز
hanging prevention ممانعت از تعلیق
hanging step پله معلق
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
Our life is hanging by a thread . زندگی مابه تار مویی بند است
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com