English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
hard-luck story نالهوزاریکردنبهقصدکمکگرفتن
Other Matches
hard luck بخت بد
hard luck بدبختی
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck بد آوردن
to push your luck [British English] to press your luck [American English] زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
we are down on our luck بخت بما پشت کرده است
what luck در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
I wish you the best of luck. بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
as luck would have it خوشبختانه یا بدبختانه
luck out <idiom> خوش شانسی آوردن
come and take p luck with us بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
to try one's luck بخت ازمایی کردن
in luck <idiom> خوش شانسی آوردن
luck خوشبختی
luck اقبال
luck بخت
luck شانس
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
he had the luck to escape بختش یاری کرد که گریخت
good luck to you خدا به همراه
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
To press ones luck . لگد به بخت خود زدن
bad luck بخت بد
bad luck بدبختی
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
good luck خوش بختی
Don't push your luck! [این وضعیت را] ریسک نکن!
to bring good luck شگون داشتن
to bring good luck خوش قدم بودن
it is indicative of bad luck نشانه بدبختی است
press (push) one's luck <idiom> به شانس بستگی داد
to bring good luck خوش یمن بودن
It brought me good luck . he was I'll – omened, بد قدم بود
Death is good luck for the unlucky . <proverb> براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
Lets go to my house for pot luck . برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
And what a story it was too ! وآن هم چه داستانی !
story بصورت داستان در اوردن
story اشکوب داستان گفتن
story طبقه
story شرح
it is quite another story now اوضاع اکنون دگرگون
That's another story. این داستان [قضیه] دیگری است.
the story goes اورده اند
the story goes گویند
to tell a story حکایت
to tell a story گفتن
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
story روایت گزارش
story نقل
story داستان
story حکایت
story teller ناقل
story teller قصه گو
story=storey اشکوب
story=storey طبقه
storey=story اشکوب
storey=story طبقه
fish story ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
tall story داستانیاچیزیباورشمشکلباشد
an interesting story حکایت جالب توجه
story teller نقال
story teller راوی
story teller افسانه گو حکایت نویس
success story همیشهموفقوغیرطبیعی
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
this story is improbable این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
The whole story was faked up . تمام داستان قلابی وساختگه بود
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
the story is at an end استان به پایان رسیده است
to heighten a story داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
The moral of the story is that … نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
story board مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
story teller افسانه نویس
an interesting story داستان با مزه
short story داستان کوتاه
story teller دستان سرای
Read the story فرم تریو
love-story رمانیاداستانعشقی
sob story داستان گریه اور
That story is as old as the hills. داستان خیلی طول و دراز است.
scare story داستانترسناک
sob story <idiom> داستان اشک آور
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
The moral point of this story is that… مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
cock and bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story چاخان
to tell a coke-and-bull story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
cock-and-bull story داستان جعلی برای تعریف ازخود
invention of a false story جعل داستان دروغی
story recall test ازمون یاداوری داستان
cock and bull story چاخان
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! تو گفتی ومنهم باور کردن !
to make a long story short <idiom> قصه را کوتاه کردن
to make a long story short <idiom> خلاصه کردن قصه
A shocking tale . A moving story . داستانی تکان دهنده
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
Her sad story moved us to tears. داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
hard بشدت
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hard right اعضایتندرویحزبسیاسی
hard مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard بسرعت
hard تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard خطای موقت در سیستم
i hard him out سخنانش را تا اخر گوش داده ام
it is hard to say نمیتوان گفت
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
it is not very hard چندان سخت نیست
hard سخت
hard سفت
hard دشوار
hard of d. دیرهضم
hard of d. ناگوارا
hard مشکل شدید
hard قوی
hard to please نازک نارنجی سخت راضی شو
hard سخت گیر نامطبوع
hard زمخت
hard خسیس درمضیقه
hard to please مشکل پسند
hard خطا
hard-up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
However hard he tried ... با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard سخت در مقابل نرم
hard کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
hard by نزدیک
hard up جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard by درنزدیکی
hard up <idiom> کمبود پول
hard on (someone/something) <idiom> آزار دادن کسی یا چیزی
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
I am hard at it . سخت مشغولم
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard drink مشروب قوی و پر الکل
He is hard of hearing. گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard ground زمین سفت
hard sell <idiom> باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
hard-hit درگیرمشکلی
hard roe أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
It was raining hard. باران سختی می با رید
hard-bitten <adj.> سرد و گرم چشیده
hard pressed <adj.> دست تنگ
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard x ray پرتو ایکس سخت
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
hard wood چوب سفت
hard wing بال صلب
hard wheat گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water اب سنگین
hard water اب سخت
hard ware فلز الات
hard ware فروف فلزی
hard vacuum خلاء سخت
hard times هنگام تنگدستی
hard wood چوب بادوام
hard wood چوب جنگلی
hard time روزگار سخت
hard tube لامپ سخت
hold hard عجله نکنید
hold hard صبر کنید
hard shouder شانه راست
hard working زحمت کش
hard working پرکار
hard wood چوب سخت
hard times روزگارسخت
hard porn هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard-hitting پرتکاپو
hard line افراط آمیز
hard line سختگیرانه
hard line سرسختانه
hard line یکدنده
hard line انعطافناپذیر
hard line خمشناپذیر
hard line سخت
hard-hitting سختکوش
hard-hitting پر جوش و خروش
hard-nosed سرسخت
hard left اعضایتندرویحزبسیاسی
hard drink نوشیدنیباالکلزیاد
hard hat کلاهایمنی
hard-nosed پشت همانداز
hard-nosed ارغه
hard-nosed زرنگ و واقعبین
hard-nosed خودرای
hard-nosed یک دنده
hard-drinking معتادبهالکل
hard-wearing قویوبادوام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com