Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
head stall
قسمت سر
head stall
افسار
head stall
کله گی
Other Matches
stall
واماندگی
stall
صندلی
stall
بساط
stall
دکه چوبی کوچک
stall
غرفه
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
به اخور بستن از حرکت بازداشتن
stall
لژ جایگاه ویژه
stall
ماندن ممانعت کردن
stall out
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
stall
وقت کشی با حفظ توپ
stall
حفظ گوی برای مدت طولانی
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall
در گل فرو رفتن
stall
طفره زدن
stall
دور سرگرداندن طفره
stall
قصورورزیدن
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
stall fed
پروار
choir-stall
صندلی بلند
choir-stall
[صندلی های مبلی گروه کر]
box stall
اخور
box stall
جعبه اخور
finger stall
چرم انگشتانه مانند کمانگیر
stall fed
پرواری
whip stall
شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
stall feed
پرواری کردن
whip stall
حرکت عمودی
thumb stall
شست پوش
reingestion stall
واماندگی کمپرسور درتوربینهای گاز
to stall in mud
درگل فرورفتن
archers'thumb stall
زه گیر
archers'thumb stall
شست
retreating blade stall
واماندگی تیغه پس رونده هلیکوپتر
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance.
کسی را سر دواندن
head to head polymer
بسپار سر به سر
with head on
سربه پیش سر به جلو
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
R/W head
وسیله
head-first
از سر سراسیمه
to head off
عازم شدن
[گردش]
head-first
سربجلو
Off with his head !
سرش را ببرید !
R/W head
HEAD WRITE/READ
head-first
باکله
head first
از سر سراسیمه
head first
سربجلو
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
keep one's head
دست پاچه نشدن
well head
سر چشمه
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
head first
باکله
one way head
سریکجهته
head well
چاه پیشکار
from head to f.
ازسرتاپا
keep one's head
<idiom>
head up
<idiom>
رهبر
head to head
رقابت شانه به شانه
head
سر
head out
<idiom>
ترک کردن
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
per head
متوسطمیانگین
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
go head
پیش بروید
head well
مادر چاه
go to head of
مست کردن
go head
ادامه بدهید بفرماید
head way
پیشروی
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
head way
بجلو
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over head
هزینه سربار
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
مهم
head
نوک پیکان
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head
منتها درجه موی سر
head
ضربه با سر
head
فهم
head
راس
head
ارتفاع فشاری
head
افت
head
دهنه ابزار
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
اصلی
head
عمده
head
دربالا واقع شدن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
دارای سرکردن
head
: سرگذاشتن به
head
سرفشنگ
head
عناصر اولیه ستون
head
خط سر
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سرپل توالت ناو
head
فرق سرصفحه
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
سرستون
head
سردرخت
head
پیش رو
head
موضوع
head-on
نوک به نوک
keep one's head
خونسردبودن
head
دهانه
head
انتها دماغه
head
ابتداء
head
نوک
head
راس عدد
head
کله
head on
شاخ بشاخ
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head on
نوک به نوک
head-on
شاخ بشاخ
head-on
از سر
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head
رئیس
head
سالار عنوان
head
شبکه یا بدنه
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
دماغه
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
بخش بالایی وسیله
to knock head
سجود
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
rivet head
کله پرچ
round head
سر گرد
to gather head
نیروگرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
read head
نوک خواندن
read head
نوک خواننده
the crown of the head
فرق سر
read head
هد خواندن راس خواندن
tension head
بار کشش
record head
نوک ضبط
recording head
نوک ضبط
raw head
نوک خواننده
round head
برگردان
to hit someone on the head
بر سر کمی زدن
spindle head
سر هرزگرد
splash head
پاشش گیر
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
ti lift one's head
نیرو گرفتن
static head
فشار ایستایی
swelled head
خودخواه
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
shock head
دارای موی فراوان
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
scald head
کچلی
sculptured head
پیکره سر ادمی
spear head
گروه جلودار
sculptured head
سردیس
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
shock head
انبوه گیسو
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
keep one's head above water
قصر دررفتن
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head
ارتفاع موثر
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
lose one's head
دیوانه شدن
long head
زیرکی
knock on the head
خنثی کردن
knock on the head
باطل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com