Dictiornary-Farsi | headquarters company | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 171 (2 milliseconds)

English	Persian
headquarters company	گروهان ارکان
headquarters company	گروهان قرارگاه


Other Matches

headquarters	مرکز فرماندهی
headquarters	اداره کل اداره مرکزی
headquarters	قرارگاه فرماندهی
headquarters	قرارگاه
headquarters	ستاد
headquarters	اداره کل شهربانی
headquarters	ستادفرماندهی
headquarters	شعبه مرکزی اداره مرکزی
headquarters	شعبه اصلی
police headquarters	اداره کل شهربانی
headquarters detachment	بخش قرارگاه
headquarters detachment	قسمت ارکان
headquarters detachment	قسمت قرارگاه
headquarters battery	اتشبار قرارگاه
headquarters battery	اتشبار ارکان
allied headquarters	قرارگاه متفقین
allied headquarters	قرارگاه کشورهای هم پیمان
alternate headquarters	قرارگاه یدکی
battery headquarters	ارکان اتشبار
brigade headquarters	قرارگاه تیپ
general headquarters	سرفرماندهی کل
brigade headquarters	ستاد تیپ
operational headquarters	ستاد عملیاتی
general headquarters	قرارگاه کل
company	همراه
in company	باجمع
in company	درجمعیت
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
company	شریک
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
company	شرکت
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
company	گروه
company	دسته هیئت بازیگران
to keep company with	همراه بودن با
to keep company	باهم بودن
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	مصاحبت کردن با
company	تجارتخانه
in company with	همراه
company	گروهان
in company with	باتفاق
company	انجمن
company	جمعیت
in company	دسته جمعی
associated company	شرکت وابسته
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
company	کمپانی
to keep company	باهم امیزش کردن
separate company	گروهان مستقل
parent company	شرکت اصلی
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
parent company	شرکت مادر
shipping company	شرکت کشتی رانی
shipping company	شرکت کشتیرانی
private company	شرکت خصوصی
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
proprietary company	شرکت خصوصی
shipping company	شرکت حمل و نقل
ship's company	خدمه ناو
ship's company	پرسنل ناو
service company	گروهان خدمات
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
software company	شرکت نرم افزاری
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
Company town	شهرک کارگران
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
stock company	شرکت سهامی
subsidiary company	شرکت فرعی
supply company	شرکت تامین کننده
to break company	جدایی کردن
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
trading company	شرکت تجارتی
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
acting company	شرکت عامل
company secretary	منشی شرکت
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
company union	اتحادیه شرکت
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
controlling company	holdingcompany
cooperative company	شرکت تعاونی
mutual company	شرکت تعاونی
dissolution of a company	انحلال شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
doctor to the company	پزشک شرکت
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
company seal	مهر شرکت
company network	شبکه شرکت
affiliated company	شرکت وابسته
article of a company	اساسنامه شرکت
branch of a company	شعبه شرکت
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
commercial company	شرکت تجاری
company commander	فرمانده گروهان
company funds	اعتبارات گروهانی
company grade	در رده گروهان
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company law	قوانین شرکت
company law	قوانین مربوط به شرکتها
company network	شبکه همکار
public company	شرکت سهامی عام
electric company	شرکت برق
fire company	شرکت اتش نشانی
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
holding company	شرکت مالک
invalidation of company	بطلان شرکت
holding company	شرکت صاحب سهم
insurance company	شرکت بیمه
incorporated company	شرکت ثبت شده
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company	شرکت مرکزی
holding company	کمپانی مسلط
finance company	شرکت تامین مالی
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
growth company	شرکت در حال گسترش
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
joint-stock company	شرکت سهامی
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
joint stock company	شرکت سهامی
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
unlimited liability company	شرکت تضامنی
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
head office of company	مرکز اصلی شرکت
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
public joint stock company	شرکت سهامی عام
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید