Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
high accuracy measurement
سنجش دقیق
Other Matches
high tension measurement bridge
پل اندازه گیری فشار قوی
accuracy
صحت
accuracy
دقت
accuracy
درستی
accuracy
کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
accuracy
درجه دقت درستی
accuracy
دقت و صحت
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
accuracy
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
accuracy
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
accuracy of data
صحت داده های آماری
accuracy of fire
دقت تیر
accuracy control
کنترل دقت
accuracy score
نمره دقت
dimensional accuracy
دقت اندازه
accuracy test
آزمون دقت
accuracy to gage
دقت اندازه گیری
accuracy to size
دقت اندازه گذاری
accuracy compulsion
وسواس دقت
accuracy life
عمر قانونی لوله جنگ افزار
accuracy to gage
دقت سنجش
instrumental accuracy
دقت دستگاه
loss of accuracy
فقدان دقت
measuring accuracy
دقت اندازه گیری
frequency accuracy
دقت فرکانس
accuracy control character
دخشه یا کاراکتر کنترل دقت
measurement
مساحت
measurement
سنجش
measurement
اندازه
measurement
اندازه گیری
measurement
روش قضاوت چیزی
certificate of measurement
گواهی وزن
measurement of demand
اندازه گیری تقاضا
measurement of rainfall
اندازهمقداربارش
absolute measurement
اندازه گیری مطلق
measurement of humidity
اندازهگیریمقدارابر
frequency measurement
سنجش فرکانس
final measurement
اندازه گیری نهایی
spatial measurement
روش ای که به کامپیوتر امکان میدهد تا محل نشانه گر را در سه بعدی پیدا کند
frequency measurement
اندازه گیری فرکانس
radar measurement
اندازه گیری رادار
mental measurement
اندازه گیری روانی
measurement ofland
زمین پیمایی
measurement ofland
اندازه گیری زمین
measurement of demand
تخمین تقاضا
insulation measurement
سنجش و ازمایش ایزولاسیون
indirect measurement
سنجش غیرمستقیم
measurement uncertainty
خطای اندازه گیری
[ریاضی]
engineering measurement
اندازه گیری فنی
current measurement
امپرمتر
certificate of measurement
گواهی مقدار
comparative measurement
سنجش قیاسی
comparative measurement
سنجش مقایسهای
certificate of measurement
گواهی اندازه و ابعاد
correlation measurement
اندازه گیری همبستگی
depth measurement
اندازه گیری عمق
depth measurement
سنجش گودی
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
unit of measurement
واحد اندازه گیری
instrument for absolute measurement
دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
measurement of benefits and costs
اندازه گیری منافع و هزینه ها
metric system of measurement
سیستم اندازه گیری متریک
measurement of cloud ceiling
اندازهگیریفشارهوا
direct potentiometric measurement
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
field intensity measurement
دستگاه اندازه گیری شدت میدان
standard error of measurement
خطای معیار اندازه گیری
measurement of air pressure
زائده
measurement of snowfall: snow gauge
اندازهگیریمقداربارشباران
measurement of wind strength: anemometer
اندازهگیریجهتباد
measurement of wind direction: wind vane
اندازهگیریمقداربارشبرف
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
measurement of sunshine: sunshine recorder
اندازهمقدارتابش
high value
گران قیمت
high value
قیمتی
you were then that high
ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
on high
در اسمان
on high
در بالا
on high
به اسمان
high
رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
very high
ارتفاع خیلی بالا
high
بلند پایه
high (1 9 to 36)
بلند
high
فراز
high
خشن متکبر
high
باصدای بلند
high
بوگرفته
high
اندکی فاسد
high
بالا
high
تند زیاد باصدای زیر
high
متکبرانه
high
جای مرتفع
high
عالی
high
مرتفع
high
زیاد
high-up
فردیباقدرتونفوذفراوان
high
وافر گران گزاف
high
خشمگینانه
high
بلند
high
متعال رشید
high
بزرگ
high
برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high
واچرخه
high
عظیم
high
روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high
وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high
ت
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
high
فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high
سخت گران
high
زبان سطح بالا
high
خیلی بزرگ
high priced
پر بها
high sticking
بالابردن چوب و ضربه زدن به حریف
high resolution
وضوح بالا
high seas
دریای ازاد
high road
شاهراه
high spin
پر اسپین
high spirited
جسور
high spirited
متکبر
high spirited
دارای روح خودسری وجسارت
high status
بلندپایه
high stick
بالا بردن غیرمجاز چوب
high sticking
خطا با ضربه چوب لاکراس
high storage
انباره بالا
high strung
بسیار حساس
high strung
عصبانی
high strung
کوک
high temperature
دمای بالا
high tender
مزایده
high tender
به مزایده گذاشتن
high tension
فشار قوی
high spin
چرخش زیاد
high spin
پرچرخش
high speed
دنده سریع
high road
جاده عمده
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
high sea
دریای ازاد
high seas
ابهای برون مرزی
high seas
ابهای بین المللی
high seas
دریاهای ازاد
high seas
دریاهای باز
high seasoned
پرادویه
high seasoned
خوش طعم پرچاشنی
high souled
با جرات
high souled
با همت
high speed
سریع السیر
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high resistance
پرمقاومت
high grade
خیلی پیشرفته پرقدرت
high interest
بهره سنگین
high jumper
پرنده پرش ارتفاع
high land
زمین کوهستانی
high light
نکات برجسته یا جالب
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
high lights
نکات مهم
high-pitched
هیجان زده
high limit
حد نهایی
high line
پل رابط اصلی
high line
پل طنابی نقل مکان بین ناوها
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
high minded
بامناعت
high minded
بزرگ منش
high interest
بهره گران
high impedance
امپدانس بالا
high grown
بلند بالا
high grown
بلند قد
high grown
دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
high handed
امرانه
high handed
خودخواهانه
high handed
مکارانه
high hat
کلاه بلند
high hat
متکبر وپر افاده اشرافی ماب
high hat
افاده کردن
high horse
مغرور
high horse
پر افاده
high hurdles
مسابقه کوتاه دو بامانع
high hurle
مانع بلند
high minded
مغرور
high money
پول گران
high moral
روحیه عالی
high pressure
قوی
high pressure
فشار زیاد
high priced
گران بها
high priced
پر قیمت
high priest
کشیش اعظم
high priest
کاهن اعظم
high proof
سنگین
high proof
تند
high proof
برنده
high ranking
عالی رتبه
high relief
نقوش برجسته
high relief
نقش تمام برجسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com