Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
image formation
تصویر سازی
image formation
تولید تصویر تصویر
image formation
تصویر سازی
Other Matches
formation
زیرگاه
formation
فرم
formation
ارایش یکان ترتیب نیرو
formation
سازند
formation
ارایش جنگی
formation
ترتیب قرارگرفتن
formation
صورت بندی
formation
یکان
formation
ارایش
formation
شکل
formation
ساختمان تشکیلات
formation
احداث
formation
صف ارایی تشکیل
formation
رشد
formation
شکل گیری
formation
تکوین
formation
ساخت
formation
برنامه سازمان دفاعی یاتهاجمی در اغاز هر مسابقه
formation to right
ارایش پله به راست یا پله به چپ
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
diamond formation
ارایش لوزی
flush formation
زیرگاه همتراز
flush formation
فرم بی بعد
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
diamond formation
ارایش لوزی شکل گسترش لوزی
mass formation
ارایش توده
capital formation
تشکیل سرمایه
column formation
آرایش ستون
closed formation
فرم بسته پیادهای
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
blitz formation
فرم پیادهای اذرخش وار
concept formation
تکوین مفهوم
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
combat formation
ارایش رزمی
reticular formation
ساخت شبکهای
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
reaction formation
واکنش وارونه
back formation
اشتقاق معکوس
stonewall formation
اسکلت پیادهای دیوار سنگی
tactical formation
ارایش تاکتیکی
tactical formation
یکان تاکتیکی صورت بندی تاکتیکی
trail formation
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
wedge formation
ارایش مثلث
mass formation
ارایش هجومی انبوه
formation constant
ثابت تشکیل
formation in cutting
فرم صندوقهای تو گود زیرگاه صندوقهای
slot formation
نوعی طرح تهاجمی
shore formation
ته نشست دریاچهای
habit formation
شکل گیری عادت
heat of formation
گرمای تشکیل
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
hanfman kasanin concept formation test
ازمون هانفمان- کاسانین برای شکل گیری مفهومها
image
نشان دادن تصویر
image
مجسمه
image
تصویر کردن
image
خوب شرح دادن
image well
چاه مجازی
image
شمایل
self image
پیش خودمجسم سازی
self image
خویشتن شناسی
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
self image
تجسم نفس واعمال خود
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
منعکس کردن
image
تندیس
image
پیکر
image
شبیه سازی
image
صورت
image
نگار
image
عکس هوایی
image
نقش کردن
image
عکس
image
مجسمه شکل
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
نقش
image
تمثال
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image
مجسم کردن
image
منظر
image
تصور خیالی
after image
پس دید
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image
مجسمه
image
شکل
image
پندار
image
تصویر
image
پنداره
image
تصویر الکتریکی
image
تصویر ذهنی
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image speard
انتشار تصویر
image sharpness
خطوط مورب تحت زاویه معین
image side
جهت تصویر
image sinusoidally
تابیدگی تصویری
image ray
شعاع تصویر
image source
منبع تصویر
image ratio
نسبت تصویر
image space
فضای تصویر
image registration
ثبت تصویر
image sharpness
ترام تصویر
image ray
پرتو تصویر
image reproduction
تولید مجدد تصویر
image resolution
تجزیه تصویر
image response
پاسخ تصویر
image response
رفتار فرکانس تصویر
image registration
ترام تصویر
image reversal
واژگونی تصویر
image reversal
نقض تصویر
image reversal
برگشت تصویر
image retention
ضبط تصویر
image scale
مقیاس تصویر
image shape
کادر تصویر
image shift
جابجایی تصویر
image speard
گسترش تصویر
image test
ازمایش تصویر
sharp image
تصویر واضح
real image
تصویر حقیقی
retinal image
تصویر شبکیه ای
reverse image
تصویر وارونه
scanned image
تصویر پوشیده
verbal image
تصویر ذهنی کلامی
image erection
راست کردن تصویر
virtual image
تصویر مجازی
printed image
شکلعکسچاپی
spitting image
<idiom>
درست مثل
public image
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
public image
تصور عمومی
image test
تست تصویر
image transformation
تبدیل تصویر
image transmission
انتقال تصویر
intermediate image
تصویر میانی
primordial image
صورت ازلی
sharp image
تصویر شفاف
memory image
تصویر یاد
mental image
تصویر ذهنی
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
image quality
کیفیت تصویر
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
image deflection
انحراف تصویر
image detail
جزء تصویر
image detail
جزئیات تصویرتلویزیون
image displacement
تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image dissector
لامپ تقطیع تصویر
image distance
عرض تصویر
image distortion
شکستگی تصویر
image distortion
اعوجاج تصویر
image drift
رانش تصویر
image drift
تاب خوردن تصویر
mirror image
تصویر آیینه ای
image element
نقطه تصویر
image point
نقطه تصویر
double image
تصویر مضاعف
image erection
درست کردن تصویر
image coordinates
مختصات تصویر
image control
کنترل تصویر
idealized image
تصویر ارمانی
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
image aerial
آنتن تصویر
image displacement
اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
mirror image
تصویر قرینه
image band
باند فرکانس تصویر
image brightness
روشنایی تصویر
image carrier
حامل تصویر
image changer
مبدل تصویر
image converter
مبدل تصویر
image cintraction
انقباض تصویر
image cintraction
شکستگی تصویر
image contrast
کنتراست تصویر
image contrast
درجه خاکستری تصویر
image field
حوزه تصویر
image processing
پردازش تصویر
image degradation
کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
card image
تصویر کارت
image interpreter
مفسر عکس
image interpreter
متخصص خواندن عکس هوایی
image line
خط تصویر
image line
هدایت تصویر
image of interference
تصویر انترفرنس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com