Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
image impedance
ناگذرایی ماهیتی
image impedance
امپدانس تصویر
image impedance
مقاومت مشخصه تصویر
Other Matches
impedance
مقاومت صوری برق در برابرجریان متناوب
impedance
اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
impedance
پاگیرایی
impedance
مقاومت جریان متناوب امپدانس
impedance
ناگذرایی
impedance
مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
impedance
مقاومت فاهری
impedance
امپدانس
impedance triangle
مثلث ناگذرایی
impedance transformation
تبدیل امپدانس
impedance relay
رله ی امپدانس
impedance ratio
نسبت امپدانس
impedance protection
حفافت امپدانس
impedance operator
اپراتورامپدانس
impedance operator
اپراتور مقاومت
impedance of grid
امپدانس شبکه
impedance meter
دستگاه اندازه گیری امپدانس
impedance meter
امپدانس متر
impedance ratio
نسبت مقاومت فاهری
impedance triangle
مثلث مقاومت ها
impedance triangle
مثلث اتصال کوتاه
generator impedance
امپدانس ژنراتور
high impedance
امپدانس بالا
synchronous impedance
ناگذرایی همزمان
impedance voltage
ولتاژ اتصال کوتاه
output impedance
امپدانس خروجی
output impedance
ناگذرایی خروجی
line impedance
امپدانس خط
internal impedance
امپدانس داخلی
internal impedance
مقاومت داخلی
input impedance
مقاومت فاهری اولیه
input impedance
امپدانس ورودی
inductive impedance
مقاومت فاهری القائی
inductive impedance
مقاومت فاهری با جزء القائی
impedance voltage
ولتاژاتصال کوتاه نامی
generator impedance
مقاومت ژنراتور
impedance matrix
ماتریس مقاومت فاهری
impedance matrix
ماتریس امپدانس
impedance converter
مبدل امپدانس
impedance compensator
متعادل کننده مقاومت فاهری
impedance comparator
تطبیق دهنده امپدانس
impedance coil
چوک
impedance coil
پیچک
impedance coil
پیچک ناگذرایی
impedance characteristic
مشخصات امپدانس
impedance bridge
پل امپدانس
impedance balancing
تقارن امپدانس
impedance balancing
تعادل امپدانس
impedance at resonance
مقاومت فازی
impedance at resonance
مقاومت رزونانس
impedance transformer
مبدل امپدانس
impedance corrector
مصصح امپدانس
impedance coupling
جفتگری با ناگذرایی
impedance magnetometer
مغناطیس سنج با تغییرامپدانس
impedance loss
گمگشتگی اتصال کوتاه
impedance loss
تلف اتصال کوتاه
impedance level
مقاومت موجی
impedance irregularity
غیریکنواختی امپدانس
impedance heating
گرمایشی امپدانسی
impedance function
تابع امپدانس
impedance feedback
پیوست برگشت امپدانس
impedance factor
ضریب ناگذرایی
impedance drop
ولتاژ اتصال کوتاه
impedance coupling
پیوست امپدانس
impedance coupling
تزویج پیچک
impedance angle
زاویه فازی
antenna impedance
ناگذرایی انتن
asynchronous impedance
ناگذرایی ناهمزمان
coupling impedance
امپدانس تزویج
cyclic impedance
ناگذرایی حلقهای
zener impedance
امپدانس زنر
coupling impedance
مقاومت فاهری پیوست
impedance bridge
پل اندازه گیری مقاومت
characteristic impedance
ناگذرایی ماهیتی
complex impedance
ناگذرایی مختلط
choke impedance
مقاومت سلف
electrode impedance
ناگذرایی الکترد
choke impedance
امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
surge impedance
ناگذرایی ماهیتی
impedance transforming filter
صافی تبدیل امپدانس
low impedance input
ورودی اولیه با امپدانس کم
impedance voltage test
ازمایش ولتاژ اتصال کوتاه
internal impedance drop
افت ولتاژ داخلی
impedance unbalance finder
دستگاه یابنده امپدانس نامتعادل
impedance measuring set
دستگاه اندازه گیری امپدانس
high impedance winding
سیم پیچی با مقاومت زیاد
effective output impedance
ناگذرایی موثر خروجی
high impedance relay
رله پیچک دار
effective input impedance
ناگذرایی موثر ورودی
high impedance rotor
رتور امپدانسی
high impedance relay
رله باامپدانس زیاد
impedance unbalance measuring set
دستگاه اندازه گیری امپدانس نامتعادل
high input impedance circuit
مدار با امپدانس ورودی زیاد
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image
عکس
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
نقش
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
مجسمه شکل
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
منعکس کردن
image
تصویر ذهنی
image
تصویر الکتریکی
image
منظر
image
تصور خیالی
image
پندار
image
تصویر
image
پنداره
image
شکل
image well
چاه مجازی
image
تندیس
image
پیکر
image
صورت
image
شبیه سازی
image
نقش کردن
image
نگار
image
عکس هوایی
image
تمثال
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
نشان دادن تصویر
image
تصویر کردن
image
خوب شرح دادن
image
شمایل
self image
پیش خودمجسم سازی
image
مجسم کردن
self image
خویشتن شناسی
image
مجسمه
image
مجسمه
self image
تجسم نفس واعمال خود
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
after image
پس دید
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image point
نقطه تصویر
reverse image
تصویر وارونه
image transmission
انتقال تصویر
image test
تست تصویر
verbal image
تصویر ذهنی کلامی
image transformation
تبدیل تصویر
scanned image
تصویر پوشیده
virtual image
تصویر مجازی
retinal image
تصویر شبکیه ای
printed image
شکلعکسچاپی
public image
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
sharp image
تصویر شفاف
sharp image
تصویر واضح
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
real image
تصویر حقیقی
intermediate image
تصویر میانی
memory image
تصویر یاد
mental image
تصویر ذهنی
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
spitting image
<idiom>
درست مثل
primordial image
صورت ازلی
public image
تصور عمومی
image formation
تصویر سازی
image test
ازمایش تصویر
image frequency
فرکانس تصویر
image drift
رانش تصویر
image distortion
اعوجاج تصویر
image distortion
شکستگی تصویر
image distance
عرض تصویر
image dissector
لامپ تقطیع تصویر
image displacement
تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image displacement
اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
image detail
جزئیات تصویرتلویزیون
image detail
جزء تصویر
image degradation
کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image drift
تاب خوردن تصویر
image effect
اثر تصویر تلویزیون
image formation
تولید تصویر تصویر
image formation
تصویر سازی
image format
اندازه شیشه عکاسی
image format
اندازه فیلم عکاسی
image force
قوه تصور
image field
میدان تصویر
image field
حوزه تصویر
image erection
درست کردن تصویر
image erection
راست کردن تصویر
image element
نقطه تصویر
image deflection
انحراف تصویر
image coordinates
مختصات تصویر
image control
کنترل تصویر
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
double image
تصویر مضاعف
display image
نمای تصویر
image enhancement
جلوه دادن تصویر
card image
تصویر کارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com