Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
image shift
جابجایی تصویر
Other Matches
shift
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد
shift
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shift
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shift
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه
shift
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است
shift
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه
shift
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift
نوبتکاری
shift
تعویض
shift
تغییر جهت
shift
تغییر مکان انتقال
shift
تغییر دادن
shift
کلیدمبدل
right shift
تغییر مکان به سمت راست
shift out
تغییر مکان به بیرون
shift out
انتقال به بیرون
to shift
تعویض کردن
to shift
عوض کردن
shift
انتقال
shift
تبدیل
shift
تبدیل صورت
shift
دگرگونی
shift
انتقال جابجا کردن
shift
تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
shift
جابجایی مرکزقوس
shift
تغییرجهت
shift
انتقال دادن
shift
تغییرمکان دادن
shift
تعویض کردن
shift
پخش کردن
shift
توط ئه
shift
حقه
shift
نقشه خائنانه
shift
تعبیه
shift
ابتکار
shift
نوبتی استعداد
shift
نوبت کار
shift
نوبت تعویض
shift
تناوب
shift
تغییر مکان
shift
بوش
shift
انتقال
shift
تغییرمسیر دادن
shift
تغییرمکان
shift
شیفت کار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
حرکت دادن
shift
انتقال تیر دادن
shift
گروهکار
shift
جابجایی شعاعی
shift
تغییرمحل شعاعی
shift
جابه جایی
shift
حرکت
shift
مبدله
shift
تغییردادن
shift
نوبتکار
shift
نوبت کاری
shift
جابجائی
shift colors
پرچم را تعویض کنید
shift click
ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
reversal shift
تغییر وارون
red shift
جابجایی به سوی قرمز
red shift
تغییر مکان سرخ
red shift
انتقال سرخ
prime shift
نوبت اول
rightward shift
انتقال به طرف راست
ring shift
تغییر مکان حلقهای
phase shift
اختلاف فاز
ring shift
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift backward
انتقال به عقب
shift backward
حرکت به سمت عقب
shift downward
انتقال به سمت پائین
shift colors
تعویض پرچم ناو
shift downward
حرکت به سمت پائین
phase shift
تغییر فاز
end around shift
shift circular
figure shift
کلید یا کد مبدل کاراکتر
frequency shift
انحراف یا شیفت فرکانس
figures shift
مبدله ارقام
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
hydride shift
جابجایی هیدریدی
shift schedule
برنامه زمان کاری
left shift
تغییر مکان به چپ
left shift
تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
letter shift
مبدله حروف
logic shift
تغییر مکان منطقی
logical shift
تغییر مکان منطقی
to shift to the new building
اسباب کشی کردن
nonreversal shift
تغییر ناوارون
phase shift
تغییر زاویه فاز
end around shift
تغییر مکان دورگشتی
shift fire
انتقال اتش دادن
to make a shift
گذراندن
to make a shift
تاه کردن
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
trajectory shift
انحراف مسیر سهمی گلوله ازمسیر استانداد بالیستیکی
stick shift
دندهی دستی
night shift
شیفتشب شبکار
graveyard shift
شیفت سوم کار
[در ۲۴ ساعت]
graveyard shift
شیفت شب تا صبح
stick shift
دسته دنده
gear shift
دسته دنده اتومبیل
make-shift
<adj.>
موقتی
shift schedule
برنامه شیفت کاری
to make a shift
ساختن
to make a shift
موفق شدن
shift fire
انتقال دادن اتش
shift forward
انتقال به جلو
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
shift instruction
دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
shift of a curve
انتقال یک منحنی
shift of a curve
جابجائی یک منحنی
shift of a tax
انتقال مالیات
shift reagent
واکنشگر جابجایی
shift register
ثبات تغییرمکان
shift register
ثبات تغییر مکان
shift the rudder
تغییر دادن سکان
shift the rudder
معکوس کردن سکان
shift upward
انتقال به طرف بالا
shift upward
حرکت به سمت بالا
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
stokes shift
جابجایی استوک
to make a shift
با تدبیروکوشش
shift schedule
برنامه نوبت کاری
circular shift
شبفت مدور
associative shift
جابجایی تداعی
circular shift
تغییر مکان دایرهای
chemical shift
جابجایی شیمیایی
blue shift
جابجایی به سوی ابی
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift key
کلید shift
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
کلید shift
arithmetic shift
تغییر مکان حسابی
alkyl shift
جابجایی الکیلی
circular shift
تغییر مکان حلقوی
cyclic shift
تغییر مکان چرخهای
demand shift
تغییر تقاضا
demand shift
انتقال تقاضا
doppler shift
تغییر مکان دوپلری
doppler shift
جابجایی دوپلر
die shift
تغییر مکان حدیده
doppler shift
انتقال دوپلری
demand shift
جابجائی تقاضا
doppler shift
اندازه پدیده دوپلر
deflection shift
تغییرات سمت گردش در سمت
deflection shift
تغییرات انحراف
image
تصویر ذهنی
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
تصویر الکتریکی
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image
منظر
image
مجسم کردن
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
after image
پس دید
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image well
چاه مجازی
image
صورت
self image
خویشتن شناسی
image
عکس هوایی
self image
تجسم نفس واعمال خود
self image
پیش خودمجسم سازی
image
نگار
image
شبیه سازی
image
نقش کردن
image
مجسمه
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
نقش
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
خوب شرح دادن
image
تصویر
image
مجسمه شکل
image
شمایل
image
عکس
image
مجسمه
image
منعکس کردن
image
تمثال
image
شکل
image
پنداره
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
پندار
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
تصویر کردن
image
تصور خیالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com