English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
inbound line خطورودیبهزمین
Other Matches
inbound وارد شونده
inbound به درون
inbound داخل مرز
inbound محصور در حدود معینی
inbound برگشت توپ به زمین
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
inbound traffic مسیر خارج از کشور
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
inbound cargo کالای تخلیه نشده
line to line spacing فاصله سطور
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line-up ردیف ایستادن تیم
on line help کمک مستقیم
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
all along the line درامتدادهمه خط
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line-up به ترتیب ایستادن
out of line خارج از خط جبهه
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line غیر متصل
off line قطع
off line منفصل
on the line هواپیمای اماده پرواز
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
off line برون خطی
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
old line محافظه کار
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
o o line خط تقسیم دیدبانی
to come in to line موافقت کردن
the line صف
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line سطر به سطر
mean line خط میان
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
o o line خط دیدبانی سپاه
down the line <idiom> درآینده
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
to come in to line در صف امدن
line پوشاندن
line رشته
line طناب خط
line لاین
line محصول
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line نسب
line طرز
line حدود رویه
line لجام
line سیم
line خط
line استرکردن
line خط زدن
line ترازکردن
line اراستن
line بخط کردن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line صفی در خط
line جاده
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line : خط
line خط صف
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line دهنه
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line لوله منفردی در سیستم سیالات
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line در سمت
line جبهه جنگ
line ریسمان
line رسن
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line طناب سیم
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line نشانگر سینه
local line خط محلی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line دوراهی
nonswitched line خط غیر گزینشی
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line switching خط گزینی
line synchronization همزمانی سطور
possibilities line خط بودجه
line telegraphy تلگراف خطی
line terminal ترمینال خط
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line transformer مبدل خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage ولتاژ خط
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line width پهنای خط
line tester ازمایش کننده خط
on line operation عملکرد درون خطی
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line switching راه گزینی خطی
overhead line سیمکشی هوایی
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phantom line خط سری
phantom line خط فرضی
pipe line خط لوله
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
overhead line خط هوایی
on line database پایگاه داده درون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
percolation line خط نفوذ
on line system سیستم درون خطی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
pass a line رد کردن طناب
out line font قلم متغیر
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
penny a line پست
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
penny a line ارزان نویس بی مایه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
mason's line ریسمان کار
marriage line عقدنامه سند ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
mach line موج ضربهای ضعیف
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
load line خط بار
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
lumber's line خط سینه ناو
line surge جریان سریع و غیرعادی خط
line of position خط موقعیت
line of fall خط فرود گلوله به زمین
line of fall خط فرود
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
line of duty نحوه انجام وفیفه
line of duty مسیر خدمتی
line of drift خط انتقال گمشدگان به عقب
line of drift خط انتقال مجروحین به منطقه عقب
line of deployment خط گسترش
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com