English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English Persian
indigo blue ابی ایندیگو
Other Matches
indigo برنگ نیلی
indigo رنگ سرمه ای
indigo ایندیگو
indigo نیلی
indigo وسمه رنگ
indigo نیل پر طاوس
indigo نیل
indigo bird یکجوره سهره در امریکای شمالی که نر ان نیلی رنگ است
indigo snake snake bull=
indigo plant بوته نیل
indigo plant گیاهان نیل دار درخت نیل
indigo bunting یکجورسهره در امریکای شمالی که نر ان نیلی رنگ است
indigo bunting سهره نیلی
indigo bird سهره نیلی
indigo carmine ایندیگو کارمین
indigo leaves وسمه
blue اسمان نیلگون
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
the blue دریا
the blue اسمان
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
out of the blue غیر منتظره
blue آبی
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue نیلی
blue اسمان
go off into the blue ناپدید شدن
paris blue یکجور نیل فرنگی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue جوهرابی روشن
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue رنگ ابی طاووسی
powder blue نیل رخت شویی
powder blue گردلاجوردفرنگی
prussian blue نیل فرنگی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
a bolt from the blue از غیب
once in a blue moon گاه گاهی
navy blue ابی سیر
king's blue رنگ ابی متوسط
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
navy blue کبود
a bolt from the blue مثل عجل معلق
intense blue ابی سیر
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
light blue کبود
methyl blue ابی متیل
milori blue ابی میلوری
prussian blue ابی پروس
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
blue ball توپآبی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap صدفکبود
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue-black آبیپررنگ
electric-blue آبیروشن
ice-blue آبیکمرنگ
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
true-blue هوادار دو آتشه
true-blue پیرو متعصب
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
sky blue اسمانی
sky blue نیلگونی
sky blue رنگ ابی اسمان
steel blue رنگ ابی فولادی
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue ابی تیمول
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder فریاد کردن
to by blue muder دادزدن
once in the blue moon خیلی بندرت
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
once in a blue moon <idiom> به ندرت
blue mud گل کبود
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue anealing بازپخت ابی رنگ
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark گزارش حرکت
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bell گزارش جنایت
blue bell گزارش بدرفتاری
blue blood عضو طبقه اشراف
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book کتاب ابی
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil افسردگی
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue IB
blue-chip سهام مرغوب
black and blue کبود و سیاه
blue water دریای ازاد
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue jeans شلوارکاوبوی
blue collar کارگری
blue-collar کارگری
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue blooded نجیب زاده
blue-blooded نجیب زاده
acid blue ابی اسیدی
alkali blue ابی قلیا
blue fox سگ روباه
big blue نام غیر رسمی IBM
blue chip سهام مرغوب
blue devil ال
blue devil دیو
blue moon مدت طولانی
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue line خط دفاعی هاکی
blue liner مدافع
blue moon زمان دراز
blue print فون ابی
blue print رسم فنی
blue print زمینه ابی
blue print تون پلات ابی
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue vitriol کات کبود
bright blue لاجوردی
bromthymol blue ابی برم تیمول
cobalt blue لاجورد
dark blue ابی سیر
dark blue سرمه ای
blue jay زاغ کبود
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces نیروهای خودی
blue eyed ابی چشم
blue forces نیروهای ابی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue eyed زاغ
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
blue collar employees کارگران
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
green with a blue tint سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue or copper vitriol زاج کبود
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
blue or copper vitriol کات کبود
to drink till alls blue پاتیل شدن
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
acid alizarian blue black ابی سیر الیزارین اسیدی
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
to drink till alls blue مست شدن
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com