Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (2 milliseconds)
English
Persian
induced drag
پسای لازم
induced drag
پسای القاء شده
Other Matches
induced
وادار کردن
induced
خطای وسیله ناشی از تاثیرات خارجی
induced
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induced
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
ریاضی
induced
القاء
self induced
اغوا شده توسط نفس خود ایجاد شده در خود فرد
induced e.m.f.
ولتاژالقائی
induced e.m.f.
نیروی محرکه القائی
induced
القاء کردن
induced
اغوا کردن مجبور شدن
induced
اعوا کردن
induced
استنتاج کردن تحریک شدن
induced
تهییج شدن
induced
تلقین کردن
induced
سبب شدن
induced
فراهم کردن تحمیل کردن
induced
تحریک کردن تلقین کردن
induced
القا کردن
induced
غالب امدن بر
induced environment
محیط القا شده
induced environment
محیط القایی
induced current
جریان القاء شده
induced current
جریان القائی
induced current
جریان القایی
induced consumption
مصرف تشویقی
induced consumption
مصرف القائی
induced conductivity
قابلیت هدایت القاء شده
induced charge
بار القاء شده
self induced current
جریان خودالقا
induced electricity
الکتریسیته القائی
induced field
میدان القاء شده
induced investment
سرمایه گذاری القائی
induced investment
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
induced voltage
ولتاژ القاء شده
induced ventillation
تهویه مصنوعی
induced velocity
سرعت القاء شده
induced variable
متغیر القائی
induced traffic
ترافیک القایی
induced radioactivity
رادیواکتیویته القاء شده
induced radiation
تشعشع القایی
induced oscillation
نوسان القاء شده
induced noise
نویزجریان قوی
induced noise
پارازیت القاء شده
induced magnetization
مغناطیس گردانی القائی
induced magnetism
مغناطیس القاء شده
induced magnetism
مغناطیس القایی
induced voltage
فشارالکتریکی القائی ولتاژاندوکسیون
self excited/induced vibration
نوسان خودالقایی
induced field current
جریان تحریک القاء شده
induced magnetic field
میدان مغناطیسی القاء شده
law of induced current
قانون لنتس
make induced current
جریان القایی اتصال
induced electromotive force
نیروی الکتروموتوری القاء شده
induced electromotive force
نیروی برقرانی القایی
drag
کشیده شدن
drag
اصطکاک
drag
کشیدن بزور کشیدن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
drag
کاویدن باتورگرفتن
drag
سنگین وبی روح
drag
کشیدن
drag
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag
کشش
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag
عمل حرکت دستگاه OUSE
drag on
<idiom>
دراز کردن
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
To drag on and on.
بدرازا کشیدن
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
قلاب
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
لایروبی کردن کشش
drag
روی صفحه نشان داده میشود
to drag on or out
ادامه دادن
drag
اسباب لایروبی
drag
به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag
کشاندن
to drag on or out
کشیدن
drag
پسا
wing drag
پسای بال
broom drag
جاروی شن کش
wire drag
لاروب سیمی
wave drag
پسای موج
vortex drag
پسای جریانهای حلقوی
total drag
پسای کل
main drag
<idiom>
مهمترین خیابان شهر
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
star drag
وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
drag roll
غلطک کششی
profile drag
پسای مقطع پسای نیمرخ
parastic drag
پسای مزاحم
momentum drag
پسای ممنتم
interference drag
پسای داخلی
profile drag
پسای مزاحم
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
drag boat
قایق موتوری مسابقه سرعت
drag racing
مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag net
توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag mark
محل فشار
drag loading
نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag loading
فشار کششی
drag chain
زنجیرکشش
drag link
عضو کشش
drag link
اتصال کششی
drag hunt
شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag hook
قلاب عایق
drag hook
قلاب کشش
drag force
نیروی مقاوم حرکت
drag force
نیروی کششی
drag coefficient
ضریب پسا
drag coefficient
ضریب رانش
drag scraper
اسکریپر مخزنی
drag strip
مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag race
مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag chain
عایق
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
coefficient of drag
ضریب مقاومت در مقابل حرکت
cooling drag
پسای ناشی از خنک کردن موتور
drag axis
محور پسا
drag bar
میله کشش
drag bar
میله اتصال
drag bike
موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag boat
کرجی لاروب
engine drag
مقاومت اصطکاک
engine drag
مقاومت مالشی
drag bracing
بست کاری داخلی
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
form drag
مقاومت ناشی از شکل جسم
form drag
پسای شکل
hydraulic drag
کشش ابی
This caravan will drag on until the last day .
<proverb>
این قافله تا به یشر لنگ است .
drag one's feet/heels
<idiom>
آهسته کار کردن
drag chain conveyor
نقاله با زنجیر مقاوم
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
surface friction drag
پسای اصطکاک سطح
lift drag ratio
نسبت برا به پسا
levelling drag scrapers
اسکریپر تیغه دار
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com