Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
English
Persian
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
Other Matches
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
yellow a
زرنیخ
yellow
زردی
yellow
ترسو
yellow
اصفر
yellow
<adj.>
زرد
yellow rhubard
ریوند خراسانی
yellow grease
پیه خوک
yellow jack
تب زرد
yellow jack
پرچم قرنطینه کشتی
yellow jacket
زنبور زرداجتماعی
yellow mullen
دم گاو
yellow ocher
گل اخری
yellow ocher
رنگ اخری
yellow ocher
اخری زرد
straw yellow
رنگ زرد براق مایل به قرمز رنگ زرد کهربایی
lemon yellow
رنگ زرد لیمویی
visual yellow
زرد بینایی
yellow arc
محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
yellow bile
سودا
yellow bile
صفرا
yellow bile
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
Yellow Book
مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
yellow daisy
گل پنچ هزاری
yellow daisy
گل ژاپونی
yellow rocket
ایهقان
yellow rose
گل زرد
yellow sighted
زرد بین
yellow flag
پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
anthracene yellow
زرد انتراسن
aniline yellow
زرد انیلینی
yellow fever
تب زرد
yellow fever
طاعون زرد
[پزشکی]
[بیماری]
canary yellow
رنگ زرد روشن
yellow fever
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
hansa yellow
زرد هنسا
yellow spot
نقطه زرد
Yellow Pages
بخش آگهیهای دفتر تلفن
yellow-bellied
<idiom>
ترسو
yellow streak
<idiom>
توسیی درشخصیت
yellow press
مطبوعات جنجالی
have a yellow streak
بزدل و ترسو
chrome yellow
زرد کرومی
blue yellow blindness
رنگ کوری ابی- زرد
greenish-yellow
[mossgreen]
سبز جلبکی
yellow black myrmidon
هلیله زرد یا سیاه
greenish-yellow
[mossgreen]
سبز چمنی
greenish-yellow
[mossgreen]
رنگ ماشی
yellow green alga
جلبک دارای رنگدانه زرد تا سبز
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
acetyl pure yellow
زرد خالص استیلی
king
پادشاه
king like
شاه منش
o king
ای پادشاه
o king
پادشاها
king like
شاهوار
did he a the king
ایاشاه رامخاطب ساخت روکردبه شاه
king like
شاه صفت
to king it
شاهی کردن
king
شهریار
king
سلطان
king
شاه
king
ملک
king dom
پادشاهی
king craft
سیاست پادشاهی
king craft
سیاست
king craft
کشورداری
king closer
اجر کلاغ پر
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
king hunt
شاه شکار
king dom
سلطنت
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
king of beasts
پادشان جانوران :شیر
king of birds
پادشاه مرغان :دال
king bolt
شاه پیچ
king emperor
امپراطورانگلستان وهند
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
King's side
سمتشاه
king ship
سلطنت
bare king
شاه تنها یا بی یاور شطرنج
baring the king
تنها کردن شاه شطرنج
good king
اسفناج صحرایی
king's english
انگلیسی اصیل
fit for a king
لایق پادشاه
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
fur king
بازرگان بزرگ پوست
grizzly king
مگس ماهی گیری
he personated the king
شبیه شاه رادراورد
he personated the king
سهم شاه رابازی کرد
king bird
یکجورمرغ بهشتی
king bird
یکجورخرمگس
king crab
خرچنگ نعلی
king crab
خرچنگی که ماننداست به نعل
king-post
شاه تیر
king of terrors
مرگ
king size
بزرگ
king snake
انواع مارهای جنس Lampropeltis
king's blue
رنگ ابی متوسط
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
king's english
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
king of fruits
شاه میوه
king post
قطر شاغولی میان خرپا
king's evil
مرض خنازیر
king's wing
جناح شاه شطرنج
king side
جناح شاه شطرنج
king of kings
شاهنشاه
king pin
زاویه کینگ پین
king post
تیر بزرگ عمودی شیروانی شاه تیر
king post
عصا
king post
ستون جرثقیل
king ship
پادشاهی
king ship
شاهی
king ship
شهریاری
king's gambit
گامبی شاه شطرنج
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
was a king in yemen
پادشاهی برد در یمن
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
king of england
پادشاه انگلستان
king of fruits
شاه میوه ها
king's wort
سنبل ختایی
the king in council
شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
king's spear
سوسن سفید
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
king's spear
نرگس
they crowed him king
تاج پادشاهی برسرش گذاشتن
king's spear
برواق
king of birds
عقاب
vice king
فرمانفرما
vice king
نایب السلطنه
king's peg
نوشابهای که از شامپانی وکنیاک درست شده باشد
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
king's spear
بوته سریش
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
king post truss
خرپای ساده
king pin inclination
انحراف کینگ پین
king's indian attack
حمله هندی شاه شطرنج
king's gambit declined
گامبی شاه پذیرفته نشده
king's indian defence
دفاع هندی شاه شطرنج
he gained access to the king
نزدپادشاه باریافت
he gained access to the king
بشاه تقرب جست
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
king's bishop gambit
گامبی فیل شاه در گامبی شاه شطرنج
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
آخر شاه منشى کاه کشى است .
to call the shots
[to be the king of the castle]
<idiom>
پاسخگو بودن
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com