English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
knurled head سر عدسی اج دار
Other Matches
knurled قپه دار
knurled دندانه دار
knurled گره دار
knurled کنگره دار
knurled tool ابزار اج کاری
knurled bolt چفتدندانهدار
knurled handle دستگیره اج دار
knurled tool ابزار آج دار
knurled nut مهره اج دار
diamond knurled nut مهره اج دار
head to head polymer بسپار سر به سر
keep one's head <idiom>
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head out <idiom> ترک کردن
head up <idiom> رهبر
head-on شاخ بشاخ
head-on از سر
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
Off with his head ! سرش را ببرید !
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
keep one's head دست پاچه نشدن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
R/W head وسیله
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
with head on سربه پیش سر به جلو
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
well head سر چشمه
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
keep one's head خونسردبودن
head on نوک به نوک
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head راس
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head افت
head ارتفاع فشاری
head عمده
head اصلی
head سرستون
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head مهم
head سرفشنگ
head دربالا واقع شدن
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دارای سرکردن
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head : سرگذاشتن به
head انتهای میز بیلیارد
head دماغه
head سر
head دهانه
head انتها دماغه
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head کله
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head رئیس
head on از طرف سر
head شبکه یا بدنه
head خط سر
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head فهم
head منتها درجه موی سر
head بخش بالایی وسیله
head on روبرو
head موضوع
head سالار عنوان
head فرق سرصفحه
head سردرخت
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
round head برگردان
read head هد خواندن راس خواندن
raise its head پیدا شدن
raise its head پدید امدن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
static head فشار ایستایی
read head نوک خواننده
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
my head aches سرم درد میکند
sculptured head پیکره سر ادمی
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
swelled head خودخواه
to knock head سجود
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
long head زیرکی
knock on the head نقش بر اب کردن
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
knock on the head باطل کردن
manufactured head سر ساخته شده
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head دوراندیشی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
knock on the head خنثی کردن
percolation head ارتفاع نفوذ
pile head قسمت فوقانی شمع
keep one's head above water قصر دررفتن
keep one's head above water رهایی یافتن
pile head سر شمع
per head tax مالیات سرانه
pressure head ارتفاع فشار
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
pudding head بلید
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power head سر موتور
piston head سرپیستون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com