Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 151 (2 milliseconds)
English	Persian
labor relations	روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
Other Matches
relations	اقربا
relations	روابط
relations	مناسبات
good relations	مناسبات حسنه
ideological relations	روابط ارمانی
ideological relations	روابط ایده ئولوژیک
interstate relations	روابط بین الدول
good relations	روابط حسنه
financial relations	روابط مالی
economic relations	روابط اقتصادی
diplomatic relations	روابط دیپلماتیک
diplomatic relations	روابط سیاسی
community relations	قسمت روابط عمومی
community relations	روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
commercial relations	مناسبات تجاری
marital relations	روابط زناشویی
race relations	روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
international relations	رابطهسیاسیبینکشورها
space relations	روابط فضایی
social relations	روابط اجتماعی
sexual relations	روابط جنسی
sexual relations	مقاربت جنسی
sexual relations	جماع
relations of production	رابطه تولید
p sexual relations	امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
matrimonial relations	علقه زوجیت
maternal relations	خویشان مادری
certain relations of the offender	blood of payment responsiblefor are offenceswho innon-internatinal money عاقله
industrial relations	روابط صنعتی
break of relations	قطع روابط کردن
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
public relations	روابط عمومی
reestablishment of diplomatic relations	برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations	قطع روابط سیاسی
international economic relations	روابط اقتصادی بین المللی
rupture of diplomatic relations	قطع روابط دیپلماتیک
good neigbourly relations	روابط حسن همجواری
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
means end relations	روابط وسیله- هدف
to break off diplomatic relations	روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
civil military relations	روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
severance of diaplomatic relations	قطع روابط سیاسی
interruption of diplomatic relations	قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations	قطع روابط سیاسی
to discontinue relations [with somone]	رابطه قطع کردن [با کسی]
relations between load, shear and moment	رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی
minnesota spacial relations test	ازمون روابط فضایی مینه سوتا
labor	حزب کارگر
labor	زحمت کشیدن
labor	کارگر عمله
labor	تقلاکردن
labor	کوشش کردن
labor	نیروی کارگری
labor	نیروی انسانی
labor using	کاربر
labor	درد زایمان
labor	زحمت کوشش
labor	رنج
labor	کار
labor slowdown	کندی کار
labor theory of value	نظریه ارزش کار
labor theory of value	براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
labor theory of value	تئوری ارزش کار
labor turnover	نقل و انتقال کارگری
labor of love <idiom>	انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
labor unions	اتحادیه کارگران
labor shortage	کمبود نیروی کار
labor service	اداره کار
labor service	اتحادیه کارگران
labor service	سازمان کار
labor saving	کاراندوز
labor productivity	بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
labor productivity	بازدهی نیروی کار
labor power	توان نیروی کار
labor unions	اتحادیه کارگری
labor union	سندیکای کارگری
labor union	اتحادیه کارگران
labor union	اتحادیه کارگری
supply of labor	عرضه کار
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
unskilled labor	نیروی کار ساده
unskilled labor	نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
quantity of labor	مقدار کار
labor unions	سندیکای کارگری
out flow of labor	خروج نیروی کار
nonproductive labor	کار بی حاصل
nonproductive labor	کار غیر مولد
unskilled labor	کارگر غیرماهر
labor party	حزب کارگر
exploitation of labor	استثمار کارگر
labor augmenting	کارافزا
labor boycott	تحریم کار
labor boycott	دست از کارکشیدن
labor camp	اردوگاه کار
labor contract	قرارداد کار
labor cost	هزینه کار
labor economics	اقتصاد کار
labor agreement	قرارداد کار
division of labor	تقسیم کار
embodied labor	کار مجسم
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
forced labor	کار اجباری
forced labor	بیگاری
hard labor	اعمال شاقه
hours of labor	ساعات کار
inflow of labor	جریان ورود کارگر
labor force	نیروی کار
labor intensity	کارطلبی
labor mobility	تحرک نیروی کار
mobility of labor	تحرک نیروی کار
labor agreement	موافقتنامه کار
labor movement	جنبش کارگری
labor market	بازار کار
labor laws	قوانین کار
labor movement	نهضت کارگری
cheap labor	کار ارزان
cheap labor	نیروی کار ارزان قیمت
labor pain	درد زایمان
labor income	درامدهای کار
labor intensity	کاربری
labor organization	سازمان کارگری
labor intensive	کاربر
labor intensive	کارطلب
value of marginal product of labor	ارزش تولید نهائی کار
active labor force	نیروی کار فعال
women labor force	نیروی کار زنان
dual labor market	بازار کار دوگانه
ratio of capital to labor	نسبت سرمایه به کار
total labor force	کل نیروی کار
to labor [American English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
child labor laws	قوانین کار کودکان
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
unit cost of labor	هزینه واحد کار
labor saving techinque	فن کاراندوز
labor intensive production	تولید کاربر
labor intensive goods	کالاهای کاربر
labor participation rate	نرخ مشارکت نیروی کار
marginal disutility of labor	عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
labor saving devices	ابزارهای کاراندوز
international division of labor	تقسیم کار بین المللی
labor capital ratio	نسبت کار به سرمایه
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
rural labor force	نیروی کار روستائی
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
labor augmenting tednological progress	پیشرفت تکنولوژی کارافزا
Department of labor [American English]	اداره کار
Ministry of Labor and Social Affairs .	وزارت کار ؟ امور اجتماعی
marginal physical product of labor	محصول فیزیکی نهائی کار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com