Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (9 milliseconds)
English
Persian
lady clock
کفشدوز
lady clock
پینه دوز
Other Matches
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word .
خانم به تمام معنی است
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
lady
خانم
lady
بانو
First Lady
زنی که در رشتهی خود ممتاز باشد
First Lady
پیش کسو
First Lady
زن فرماندار ایالت
First Lady
زن رئیس جمهور
lady
زوجه
lady
رئیسه خانه
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
land lady
زن صاحب ملک
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's eardrop
گل اویز
land lady
زن میزبان
lady ship
بانو
naked lady
پیاز حضرتی
naked lady
سورنجان
lady ship
سرکار علیه
leading lady
ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
lady principal
رئیسه
lady bird
سوسک خانواده Coccinellidae
lady bug
کفشدوز
lady bug
پینه دوز
lady chapel
کلیسا یا محراب کلیسایی که به مریم باکره تخصیص داده شده
lady day
عید مخصوص مریم باکره
lady killer
خانم قرزن
lady killer
مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
lady love
معشوقه
lady love
محبوبه
lady paramount
بانوی سرپرست مسابقه تیراندازی زنان
lady principal
مدیره
lady beetle
سوسک خانواده Coccinellidae
painted lady
پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد
lady's bedstraw
علف ماست
painted lady
پروانه رنگارنگ
cleaning lady
نظافتچیزن
lady friend
دوستدختر
Lady Muck
زنمغروروازخودمتشکر
lady's maid
خدمتکارزندرقرن81و91دربریتانیا
lollipop lady
راهنمایعبوراطفالازخیابان
young lady
دوستدختر
She is a very captivating lady .
خانم بسیار گیرایی است
lady killer
<idiom>
مرد زن کش
lady's man
<idiom>
مرد دلخواه ومشهور بین خانمها
lady-chapel
[کلیسای کوچک در کلیسای اصلی برای تکریم]
lady in waiting
ندیمه ملکه
lady in waiting
مستخدمه مخصوص ملکه
pattern lady
بانویی که سرمشق بانوان دیگر باشد
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
lady principal
خانم رئیس
lady-in-waiting
خادمه
lady in waiting
خادمه
lady-in-waiting
ندیمه ملکه
lady-in-waiting
مستخدمه مخصوص ملکه
leading lady or man
بازیگر عمده
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
the two o'clock d.
توزیع ساعت دو
o'clock
ساعت از روی ساعت
three second clock
ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
clock
ساعت
clock
زمان
clock
تپش زمان سنجی ساعت
at eight o'clock
در ساعت هشت
clock
سنجیدن باساعت
clock
ساعت ورزشگاه
clock
خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock
زمانگیری
clock
سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
four o'clock
ساعت چهار
clock
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
four o'clock
لاله عباسی
four o'clock
گل لاله عباسی
clock
زمان سنج
clock
ساعت
alarm clock
ساعت شماطهای
round-the-clock
پیوسته
clock operator
تنظیمکنندهوقت
round-the-clock
لاینقطع
round-the-clock
روز و شب
clock stagger
رتبه زمان سنجی
biological clock
ساعت زیستی
biological clock
زیست گشت
biological clock
زیستآهنگ
round-the-clock
شبانه روزی
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
five-o'clock shadow
ته ریش
five-o'clock shadows
ته ریش
clock timer
زمانموردنظر
to clock out
[in the workplace]
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to clock in
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
wall clock
ساعت دیواری
face of the clock
صفحه ساعت
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
round the clock
۲۴ ساعته
work against the clock
بکوب کار کردن
grandfather clock
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
The clock has stopped.
ساعت دیواری خوابیده است
This is a self - winding clock .
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
cuckoo clock
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
twentyfour second clock
ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
master clock
زمان سنج اصلی
clock signal
علامت زمان سنجی
clock rate
نرخ زمان سنجی
clock paradox
پارادکس زمانی
clock method
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
clock maker
ساعت ساز
clock interrupt
وقفه زمان سنجی
clock generator
ساعت زا
clock generator
مولد زمان سنجی
clock frequency
بسامد زمان سنجی
master clock
شاه زمان سنج
clock skew
اریب زمان سنجی
clock speed
سرعت ساعت
internal clock
ساعت داخلی
game clock
ساعت ورزشگاه
electric clock
ساعت الکتریکی
effectiveness clock
دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
digital clock
ساعت رقمی
digital clock
زمان سنج رقمی
delta clock
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
delta clock
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
clock work
چرخهای ساعت
clock track
شیار زمان سنجی
clock pulse
تپش زمان سنجی
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
relocation clock
دایره تنظیم هدف
relocation clock
دایره تنظیم تیر
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
physiological clock
ساعت فیزیولوژیکی
alarum clock
خیزانک
alarum clock
ساعت شماطهای
atomic clock
ساعت اتمی
time clock
ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
tower clock
برج ساعت
chess clock
ساعت شطرنج
military clock
ساعت یا وقت نظامی
shot clock
ساعت مسابقه
time clock
گاه ساعت
Please don't wake me until 9 o'clock!
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
real time clock
ساعت بلادرنگ
to clock on
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock off
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to advance the hand of a clock
عقربه ساعت را جلو کشیدن
selective clock stetching
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
the clock was put back
عقربههای ساعت را عقب بردند
horizontal clock system
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
clock code position
سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
Does this clock keep good time?
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
clock calendar board
تخته ساعت / تقویم
turn the clock back
<idiom>
زمان را به عقب برگرداندن
One cannot put back the clock.
<proverb>
هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
The plane to ... departs at ... o'clock.
هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
The clock is fast (gaining).
ساعت دیواری تند کار می کند
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
weight-driven clock mechanism
مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock).
روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning
[noon, afternoon]
at ... o'clock.
من می خواهم فردا صبح
[ظهر شب]
ساعت ... حرکت کنم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com