English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
light output ratio توان نور
Search result with all words
light output ratio of a fitting راندمان نوری
Other Matches
capital output ratio نسبت سرمایه به تولید
capital output ratio ضریب سرمایه گذاری
ratio of capital to output نسبت سرمایه به تولید
marginal capital output ratio نسبت نهائی سرمایه بر تولید
light output خروجی نور
ratio نسبت
ratio ضریب
ratio نسبت یک عدد به دیگری
one to zero ratio نرخ بین نوسان خروجی دودویی یک و صفر
ratio نسبیت
ratio نسبت معین وثابت
ratio بهر
ratio سهم
ratio قسمت
in the ratio of به نسبت
t ratio بهر تی
t ratio نسبت تی
f ratio بهر اف
ratio correlation همبستگی نسبتی
cash ratio نسبت نقدینگی
abundance ratio فراوانی
activity ratio نسبت فعالیت
impedance ratio نسبت مقاومت فاهری
abundance ratio نسبت فراوانی
void ratio درجه تخلخل
absorption ratio ضریب درآشامی
absorption ratio ضریب جذب
absorption ratio نسبت جذب
knot ratio نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
age ratio بهر سنی
concentration ratio نسبت تمرکز
ratio decidendi مبنای اصلی تصمیم
ratio decidendi مستنداصلی رای
bypass ratio نسبت کنارگذاری
cantilever ratio نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
ratio detector اشکارساز نسبت
viscosity ratio نسبت گرانروی
aspect ratio نسبت تصویر
void ratio نسبت منفذها
aspect ratio نسبت طول به عرض یا وترمتوسط بال
impluse ratio نسبت ایمپولز
impluse ratio نسبت ضربه
aspect ratio نسبت صفحه
ratio estimation براور نسبتی
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
impedance ratio نسبت امپدانس
image ratio نسبت تصویر
deposit ratio نسبت سپرده
progressive ratio نسبت تصاعدی
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
probability ratio بهر احتمال
weight ratio نسبت وزن
glide ratio نسبت مسافت طی شده به هرپای فرود با هواپیمای بی موتور
glide ratio نسبت سریدن
distribution ratio نسبت توزیع
gear ratio نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
work ratio نسبت کار به استراحت
price ratio نسبت قیمت
poisson's ratio در چندی پواسون
error ratio نسبت خطا
poisson's ratio ضریب پواسون
feedback ratio نسبت فیدبک
feedback ratio نسبت پس خوراند
ionic ratio نسبت یونی
cut off ratio حداقل نرخ قابل قبول
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
compression ratio ضریب تراکم
voids ratio اندیس تهیگاهها
compression ratio ضریب ترکم
compression ratio نسبت تراکم
hit ratio نسبت اصابت
voltage ratio نسبت ولتاژ
concentration ratio نرخ تمرکز
contact ratio نسبت تماس
contraction ratio نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
control ratio نسبت فرمان
correlation ratio بهر همبستگی
correlation ratio نسبت همبستگی
critical ratio بهر شاخص
current ratio نسبت جاری
current ratio وضعیت فعلی
gear ratio نسبت چره دنده ها
fineness ratio نسبت فرافت
ratio of transformer نسبت مبدل
mole ratio نسبت مولی
moduler ratio نسبت مدول الاستیسیته ارماتور به مدول الاستیسیته بتن
mobility ratio نسبت تحرک
transformation ratio نسبت تبدیل
selection ratio نسبت گزینش
selection ratio بهر گزینش
magnification ratio ضریب بزرگنمایی
magnification ratio ضریب تقویت
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
aspect ratio نسبت دید
liquidity ratio ضریب نقدینگی
liquidity ratio نسبتهای نقدینگی
transmission ratio نسبت تبدیل جعبه دنده
ratio schedule مقیاس نسبتی
operating ratio نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating ratio نرخ عملیاتی
operating ratio نسبت عملیاتی
inverse ratio نسبت معکوس
transformer ratio نسبت مبدل
ratio print عکس بزرگ شده یا کوچک شده به مقیاس معین عکس معادل
recycling ratio نسبت بازگردانی
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
recycle ratio نسبت بازگردانی
reduction ratio نسبت کاهش
reduction ratio ضریب تقلیل
saving ratio نسبت پس انداز
liquidity ratio نسبت نقدینگی
sensitivity ratio نسبت حساسیت
golden ratio نسبت طلایی [ریاضی]
success ratio بهر موفقیت
slenderness ratio ضریب رعنائی
strength ratio نسبت استحکام
stress ratio نسبت تنش
likelihood ratio بهر درست نمایی
velocity ratio نسبت سرعت
golden ratio عدد فی [ریاضی]
shunt ratio نسبت شنت
settlement ratio نسبت نشست
sex ratio بهر جنسیت
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
california bearing ratio اندیس مقاومت کالیفرنی نمایه کالیفرنی
lift drag ratio نسبت برا به پسا
singal to noise ratio نسبت سیگنال به اغتشاش
ratio of capital to labor نسبت سرمایه به کار
variable ratio schedule برنامه نسبتی متغیر
capital job ratio نسبت سرمایه به شغل
labor capital ratio نسبت کار به سرمایه
benefit cost ratio نسبت فایده به هزینه
capital labor ratio نسبت سرمایه به کار
engine pressure ratio نسبت فشار موتور
charge mass ratio نسبت بار به جرم
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
secondary emission ratio شدت صدور ثانوی
nozzle expasion ratio نسبت واگرایی نازل
fission to yield ratio توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
fixed ratio schedule برنامه نسبتی ثابت
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
ratio of specific heats نسبت گرمایی ویژه
acid test ratio تناسب درجه نقدینگی
acid test ratio ضریب قدرت پرداخت
signal to nise ratio نسبت سیگنال به نویز
fission to yield ratio بازده اتمی
california bearing ratio توان باربری نسبی کالیفرنیا
current ratio of transformer بازده شدتی مبدل
current transfer ratio نسبت انتقال جریان
discomfort relief ratio بهر راحتی- ناراحتی
debt income ratio نسبت قروض به درامد ملی
water cement ratio نسبت اب و سیمان
gear transmission ratio نسبت دنده گیربکس
signal to noise ratio نسبت پیام به همهمه
voltage ratio of transformer نسبت ولت مبدل
air/fuel ratio نسبت هوا به سوخت
air space ratio درجه تهویه خاک
power to weight ratio نسبت وزن اتومبیل به نیروی اسب ان
cost benefit ratio نسبت فایده
aggregate cement ratio نسبت مواد سنگی به سیمان
cost benefit ratio هزینه
wage profit ratio نسبت دستمزد به سود
diffuser area ratio نسبت سطح مقطع خروجی به سطح مقطع ورودی یک دیفیوژر
critical heat flux ratio نسبت شار حرارتی بحرانی
electron charge mass ratio چگالی بار الکترون
fuel air mixture ratio نسبت مخلوط سوخت و هوا
output کارکرد فرفیت
output به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
output مجموعه رکوردها که کاملا طبق پارامترهای مختلف پردازش شده اند
output امکان نمایش اطلاعات میدهد
output 1-ارسال یا دریافت داده بین کامپیوتر و وسیله جانبی و سایر نقاط سیستم . 2-دادههای ارسالی و دریافتی توسط کامپیوتر
output ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output ارسال داده از یک کامپیوتر به صفحه نمایش یا چاپگر
output تولیدی
output برون گذاشت برونگذار
output 1-نرم افزار فرمت کردن داده یا برنامه
output حالت کامپیوتر که داده از فضای ذخیره سازی داخلی یا CPU به وسیله خارجی منتقل شود
output مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خروجی یا ارسال داده به وسیله یا ماشین دیگر میدهد
output برونداد
output برونداد بروندهی
output داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
output که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
output کانال ارتباطی که خروجی را به رسانه جانبی می برد
output وسیلهای که
output ثباتی که داده خروجی را ذخیره میکند تا گیرنده آماده شوند یا کانال خالی شود
output برون ده
output محصول
output بازده
output بازداده
output انرژی خروجی
output خروجی
output برون داد
output برونداد محصول
output عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output ستانده
output تولید
tatal output خروجی کل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com