English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
Other Matches
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
duck مرغابی
duck درگیر شدن هواپیماها
duck کد مخصوص درگیریهای هوایی
duck زیر اب رفتن غوض کردن
duck غوض
duck اردک ماده غوطه
duck اردک
duck جا خالی دادن
duck اخراج توپزن بی امتیاز
duck under سر زیر بغل
takes گرفتن
takes تعبیر یا تفسیرکردن حمل کردن بر
takes لمس کردن بردن
(have) what it takes <idiom> توانایی انجام کار
takes بردن
takes طعمه خوردن ماهی
takes پذیرفتن موثر واقع شدن
takes خاک کردن
takes اتخاذکردن
takes خوردن پنداشتن
takes برداشتن
takes ستاندن
takes پیروزی
it takes of the others از انهای دیگر پیش اشت
it takes of the others بردیگران مقدم است
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
duck and drake اردک نر
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
bowled for a duck باختن بازیگر بی امتیاز
break one's duck کسب نخستین امتیاز
lame duck از کار افتاده
scaup duck اردک قرمز اسیاواروپا وامریکا
decoy duck مرغابی ای که مرغان دیگررابدام میاندازد
duck hook ضربه پیچدار کوتاه
duck soup سهل
duck soup اسان
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
duck soup کار اسان وسهل
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
sitting duck <idiom> هدف ثابت
baiting duck مرغ دام
lame duck <idiom> نزدیک به بازنشسته شدن
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
To dodge . To duck. جاخالی دادن (دربازی )
duck soup <idiom> آسان
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
sitting duck هدف بی دفاع واسان
lame duck علیل وناتوان
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
it takes much room خیلی جامی برد
he takes no notice of it ملتفت نمیشود
he takes no notice of it نیست
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
he takes no notice of it ملتفت
He takes his work seriously. درکارش جدی است
double-takes یکه خوردن
double-takes واکنش دوگانه
he takes a his father به پدرش می رود
It takes a bit of doing. همچین کارزیاد آسانی هم نیست
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
he takes a his father به پدرش ماننداست
the freak takes him وسواس میگیردش وسواسش میگیرد
man darin duck یکجور مرغابی کاکل دار که اصل ان از چین است
duck under and rear takedown یک دست و یک پا
the baby takes notice بچه ملتفت است
He takes my advice. He listens to me. از من حرف شنوایی دارد
She takes no thought for tomorrow . بفکر فردایش نیست
the baby takes notice بچه می فهمد
unloading takes place in ... بار در ... تخلیه می شود.
the baby takes notice بچه باهوش است
He stands there like a duck in a thunder storm. <idiom> مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
She wouldnt hear of it . she takes no heed. گوشش به این حرفها بدهکار نیست
She takes great care of her appearance خیلی بسرو وضع خود می پردازی
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task. کار حضرت فیل است
to water آب ریختن
water اب
water course مجرای اب
to water آب دادن
water course حق الشرب
water ابگونه
f.water عرق رازیانه
water course حق المجری
by water با کشتی
by water از راه دریا
water way ابراهه
water way مسیل
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
above water <adj.> شناور
above water <adj.> روی آب
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
first water بالاترین مقام
water way راه ابی
by water از راه رودخانه
first water درجه اول
on the water در کشتی
of the first water بهترین
mean water میان اب
to water something آب دادن [گیاه]
water still دستگاه تقطیر اب
water آب
She let the water out . آب را ول کرد
water down <idiom> ضعیف شدن
water مایع
water اب دادن
water پیشاب
water level تراز اب
water bag کیسه اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level سطح اب
water lily نیلوفر ابی
water line خط ابخور ناو
water logging ابسیری
water aspirator خرطوم ابی
water loss ابکاهی
voidance water منجلاب
voidance water زیر اب
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water hyacinth سنبل ابی
water hyacinth وردالنیل
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water bearer ریزنده اب ابریز
water bearer ساکب الماء
water bearer دلو
water jacket ابدان
water bailiff میراب
water jacket صندوق اب
water jump مانع ابی
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water balance بیلان اب
to sniff up water اب رابه بینی کشیدن
wade into the water راه رفتن در اب
water lowering زهکشی
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point نقطه تقسیم اب
water pollution الودگی اب
water polo بازی فوتبال ابی
water polo واترپلو
water polo واترپولو
water polo بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pressure فشار اب
water proof دافع اب
water proof رطوبت ناپذیر
water pump پمپ اب
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to drink water اب اشامیدن
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
water pipe تنبوشه
water pipe لوله اب
water buffalo گاو میش اهلی شده اسیایی
water melon هندوانه
water meter کنتور اب
water meter اب سنج
water mill اسیاب ابی
waste water فاضلاب
water mill اسیاب
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water nymph حوری دریایی
water nymph الهه دریایی
water pepper زنجبیل سگ
water pepper فلفل ابی
water moccasin مار سمی ابزی جنوب امریکا
water cooling خنک کنندگی اب
water cure اب درمان
water cure علاج بااب معالجه بااب
water damage خسارت اب دیدگی
water carrier دلو
water displacement زهکشی کردن
water displacement زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal فاضلاب
water carriage حمل از راه اب
water car ارابه اب پاش
water disposal اگوکشی
underground water اب درون زمین
water disposal ساختن اگو
water dog سگ ابی
water circulation گردش اب
water coiour ابرنگ
water cooling خنک کردن بااب
water content درصد رطوبت
water boy سقا
water container فرف اب
underground water اب زیرزمینی
water colour نقاشی ابرنگی
water cress شاهی اتی
water colour رنگاب
water hole سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water colour ابرنگ
unavailable water رطوبت غیر قابل استفاده
to splash into water به اب زدن
to soften a water سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
undermining by water اب شستگی
water car ارابه اب فروشان
water canteen قمقمه
water glass اب شیشه
water glass لیوان اب
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com