English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
line ahead کشتی هایی که پشت سر هم میروند
Other Matches
ahead به جلو
go-ahead امتیاز برتر
ahead دارای امتیاز بیشتر
go-ahead فعال
go-ahead مشهور
go ahead بفرمایید
get ahead جلو افتادن
get ahead پیش رفتن
ahead سربجلو
ahead روبجلو
go ahead : light green
go ahead نشانه ترقی
go ahead پیش رونده
Go ahead! انجام بدهید دیگه!
ahead پیش
ahead جلو
ahead درامتداد حرکت کسی
go ahead <idiom> آماده کار شدن
go ahead : متهور
look ahead عمل برخی CPUها برای بازیابی دستورات و بررسی آنها پیش از اجرا
get ahead <idiom> پیشرفت کردن
Go ahead! اول تو برو تو
go ahead مترقی
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
to get ahead of پیش افتادن از
Go ahead! بفرما
type ahead ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
Keep (go) straight on (ahead). راست برو جلو
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
ahead of time <idiom> زود
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
slow ahead اهسته به جلو
to press ahead with با زور ادامه دادن
to steam ahead or away با حرارت کار کردن
to forge ahead پیش قدم شدن
to forge ahead پیش رفتن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
signal ahead چراغراهنماپیشرویشماست
Go straight ahead. مستقیم بروید.
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
dead ahead درست در سینه ناو
dead ahead درست درسمت سینه ناو
dead ahead درست سینه
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
road works ahead جادهدردستاحداثاست
traffic signals ahead چراغراهنمایپیشرواست
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line spacing فاصله سطور
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line-up ردیف ایستادن تیم
on line در خط
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line متصل
on line مستقیم
on line درون خطی
off line غیر متصل
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
to come in to line موافقت کردن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
line by line سطر به سطر
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
mean line خط میان
the line صف
all along the line درامتدادهمه خط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line خارج از خط جبهه
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
on the line هواپیمای اماده پرواز
down the line <idiom> درآینده
down the line ضربه از کنار زمین
on line help کمک مستقیم
down line بار کردن پایین خطی
old line محافظه کار
to come in to line در صف امدن
line-up به ترتیب ایستادن
line رشته
line لاین
line محصول
line بخط کردن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
line خط دار کردن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line خط انداختن در
by-line خط دوم یافرعی
line طرز
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line طناب خط
line خط صف
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line جبهه جنگ
line اراستن
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line خط زدن
line حدود رویه
by-line خط فرعی راه اهن
line-up به خط شدن
line ردیف
line نسب
line سطر
line : خط
off line قطع
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line of d. حد فاصل
line شعبه
line of d. مرز
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line منفصل
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line رشته بند
line ریسمان
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line لجام
line دهنه
line : خط کشیدن
line جاده
line رسن
line طناب سیم
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
neutral line خط بی اثر
message line خط مخابره
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
line width پهنای خط
local line خط محلی
mooring line طناب مهار مین
mooring line سیم مهار
loop line دوراهی
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
median line میانه
ready line خط انتظار
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line نشانگر سینه
lyman line خط لیمان
load line خط بار
profile line نیمرخ زمین
marline or line طناب کوچک دولا
marriage line گواهینامه ازدواج
mason's line ریسمان کار
marriage line عقدنامه سند ازدواج
penny a line ارزان نویس بی مایه
pipe line خط لوله
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
out line font قلم متغیر
phantom line خط فرضی
out of line coding کدگذاری برون خطی
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
penny a line پست
phantom line خط سری
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com