English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
line cross تقاطع خط
Search result with all words
cross line تار مو
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
Other Matches
cross way=cross road چهارراه
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault تماس خطوط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
cross نادرستی
cross قلم کشیدن بروی
cross خط بطلان کشیدن بر
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross چلیپا
cross خاج
cross صلیب
cross دورگه کردن
cross پیوندی
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross گذشتن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross متقاطع
cross عرضی
cross عبوردادن
cross tell خبر دادن
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross علامت ضربدر یاباضافه
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross out قلم زدن
cross over همگذری
cross over درو از عقب
on the cross بطوراریب
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
celtic cross ضرب در
celtic cross علامت ضربدر
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading سر شکن کردن بارها
cross linking اتصال عرضی
cross level حباب تراز افقی
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
To cross out . To strike off. خط زدن
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross over point نقطه همگذری
cross-purposes عدم تفاهم
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel عبور
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross level ترازعرضی تراز چرخ
cross section سطح مقطع
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section مقطع عرضی
cross roll نورد عرضی
cross roads همبر راست گوشه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross section نیمرخ عرضی
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section سطح مقطع عرضی
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross section رویه برش
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross plane رنده کردن
cross piece تیر عرضی
cross question استنطاق
double-cross <idiom> گول زدن
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross road چهارراه
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross reaction سطح مقطع
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross question بازجویی
cross examiner بازجویی کننده
cross purpose قصد متقابل
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross level افقی کردن
cross bow گوله کمان
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
cross country خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross country خارج از جاده
cross country میان بر
cross county اسکی صحرانوردی
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
cross cut برش عرضی
cross cut cut horizontal: syn
cross cut saw اره دو سر
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
cross fire اتش گلوله متقابل
cross compartment دهلیز عرضی
cross brace بادبند چپ و راست
cross brace گیره عرضی
cross brace مهار عرضی
cross bracing مهاربندی بشکل مثلث
cross bred در رگه
cross bred پیوندی
cross breed جانوردورگه
cross breed دورگ
cross breeding پیوند دوجنس
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross disbursing کد به کد کردن
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
cross examination استنطاق
cross eyed چپ چشم
cross face درو از جلو
cross fall شیب عرضی
cross fall شیب در پهنا
cross feed خورد متقابل
cross feed تغذیه عرضی
cross fertile اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross fertilization لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross fertilize باهم پیوند زدن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross eyed لوچ
cross eye دو بینی
cross eye کج بینی
cross examination بازرسی
cross examination بازجویی همگانی
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination بازپرسی
cross examination بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross examine استنطاق کردن
cross examine بازجویی کردن
cross examiner مستنطق
cross eye لوچی
cross fire اتشبار متقاطع
cross bow کمان پولادی
cross legged چهار زانو
cross grinder شاه تیر افقی
cross grained دارای رگههای نامنظم
cross from a flank عبوراز یک جناح
cross rail نردهمیانی
cross handle ضامنضربدری
cross from a flank یک جناح را دور زدن
cross flow دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross fire تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross fire اتش متقاطع
criss-cross همبر کردن
cross hair تار موی وسط دوربین
cross hair خط داخل دوربین
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross legged پا روی پا انداخته
cross kick ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
cross index فهرست تقابلی
cross index شاخص متقابل
cross stitches کوکضربدری
cross hole سوراخ عرضی
cross hatching هاشور
cross hatching هاشور زنی
cross hatch هاشور افقی
cross hatch هاشور متقاطع
cross action دعوی متقابل
cross action در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
cross action علیه وی اقامه کند
cross bearing بلبرینگ سوزنی
cross bearings سمتهای متقاطع
cross belt قطار حمایل
cross belt کمربند حمایل قطار حمایل فشنگ
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
cross bill لایحه دفاعیه
cross bill شکایت متقابل
cross bleed سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
cross block سد کردن خط دفاعی از کنار
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
cross bearer علم دار
cross bearer صلیب بردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com