Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
load limit
حد بار
load limit
اندازه بار
Search result with all words
limit load
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit of load
حد بار گذاری
Other Matches
there is no limit to it
حدی بران متصور نیست
there is no limit to it
اندازه ندارد
limit
محدود
to limit something
چیزی را محصور کردن
limit
حد
[ریاضی]
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
without limit
بی حد بی اندازه نامحدود
there is no limit to it
حد ندارد
limit
حد
limit
کران
limit
منحصر کردن
limit
معین کردن
limit
محدود کردن
limit
اندازه وسعت
limit
پایان
limit
کنار
limit
حدود
limit
حریم
limit
مسافت یا مدت مسابقه
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
limit switch
لیمیت سوئیچ
limit stop
حد ایست
confidence limit
حد اطمینان
bag limit
حد مجاز صید
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
limit state
حالت حدی
limit of tolerance
حد رواداری
limit of proportionality
حد تناسب
physiological limit
کران فیزیولوژیکی
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
liquid limit
حد روانی
liquid limit
مرز روانی
lower limit
حد پایین
lower limit
کران پایین
lower limit
حد پائینی
lower limit
حد تحتانی
lower limit
حد پایینی
magnetic limit
مرز مغناطیسی
liquid limit
حد سیلان
liquid limit
مرز ابگونگی
liquid limit
مرزحالت شلی
liquid limit
حد میعان
liquid limit
حدمیعان
liquid limit
حد جاری شدن
creep limit
حد انبساط دائمی
creep limit
حد خزش
high limit
حد نهایی
flow limit
حد جریان
flow limit
حد بده
fatigue limit
حد خستگی
endurance limit
حد دوام مصالح
elastic limit
حد ارتجاعی
elastic limit
حد کشسانی
elastic limit
حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit
مرز برجهندگی
elastic limit
مرز ارتجاعی
elastic limit
حد کشواری
elastic limit
حد جهمندی
limit check
مقابله حدود
detection limit
حد اشکارسازی
critical limit
حد بحرانی
cut off limit
حد برش
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limit of inflammability
حد اتش گیری
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of fire
حدود اتش
limit of elasticity
حد کشسانی
limit of elasticity
حد ارتجاعی
limit indicator
نشاندهنده تلرانس
limit gage
وسیله سنجش تلرانس
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
limit check
بررسی حدی
audibility limit
حد شنودپذیری
tax limit
حد مالیاتی
time limit
حد زمانی
time limit
محدوده زمانی
time limit
محدودیت زمانی
speed limit
سرعت مجاز
speed limit
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
absorption limit
لبه جذب
acceptance limit
حد قابل قبول
acceptance limit
حد پذیرش
temperature limit
مرز دما
transmission limit
محدوده فرافرستی
what is the limit on my account?
حد اعتبار حساب من چقدراست؟
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
age limit
محدودیت سنی
upper limit
حد بالا
upper limit
حد فوقانی
upper limit
حد بالایی
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
tolerance limit
خطای مجاز
suction limit
حد مکش
strain limit
حد تناسب میان تنش و انبساط
plastic limit
حد خمیری
price limit
حد قیمت
proportional limit
حد نسبی
proportional limit
حد خطی
elastic limit
حدالاستیک
roche limit
حد روش
rupture limit
مرز پاره شدن
safety limit
حد تامین
shrinkage limit
حد انقباض
liquid limit test
ازمون مرز حالت شلی
ultimate stress limit
حد تنش نهایی
upper flammability limit
حد بالایی اشتعال پذیری
prudent limit of endurance
حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
average limit of ice
حد متوسط یخ
Limit your expenditures to what is essential .
مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
limit creep stress
حد خزش
work limit test
ازمون سرعت کار
prudent limit of patrol
حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
limit state of failure
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
upper limit
[of the integral]
کرانه بالا
[انتگرال]
[ریاضی]
rated fatigue limit
حد دوام نامی
limit fatigue stress
حد دوام
lower flammability limit
حد پایینی اشتعال پذیری
threshold limit values
استانه مقدارهای حدی
time yield limit
حد تسلیم زمانی
cylinderical limit gage
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
liquid limit test
ازمون حد روانی
rear limit line
خطمحدودکنندهعقب
elastic limit tensile strength
دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
elastic limit tensile strength
elastometer ratio
The prescribed time - limit expires tomorrow .
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
load and go
بار کنش و اجراء
load
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
able to take a load
<adj.>
بار پذیر
load and go
بارکنش و اجرا
to load off
بار اندازی کردن
over load
اضافه بار
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
to load off
خالی کردن
useful load
بار مفید
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
useful load
فرفیت مفید
load
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
محموله
load
بار زدن
load
بارمهمات هواپیما
load
خشاب
load
فرفیت
load
کاری که باید انجام شود
load
بارگیری مهمات
load
فشنگ
load
فشنگ گذاری
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
فرفیت بارگیری
load
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
بار فشار
load
شارژ کردن
load
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
بارگیری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
بار
load
بار داشتن
load
بار خارجی
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
بارزدن
load
بار گیری شدن
load
گذاشتن
load
فیلم
load
سنگین کردن
load
گرانبارکردن
load
عملکردماشین یا دستگاه
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
بارالکتریکی
load
فشار مسئولیت
load
کوله بار
load
نیرو
load
ذخیره گذاری کردن
load
بار کردن
load
بار کردن پر کردن
load
خرج گذاری کردن
alternating load
بار متناوب
application of load
فرود بار کاربرد نیرو
peak load
بار حداکثر
pre load
پیش بار
peak load
بار خارجی بیشینه
peak load
حداکثر بار
proof load
بار ازمایشی
application of load
کاربرد بار
fluctuating load
بار متناوب
point load
بار نقطهای
allowable load
بارقابل قبول
pulsating load
بار ضربهای
prescribed load
بار مهمات مجاز
peak load
بار پیک
radial load
بار عرضی
pre load
بار اولیه
prescribed load
بار مجاز
platform load
بار کف دار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com