English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
low voltage operation فرایند کار فشار ضعیف
low voltage operation کاردر فشار ضعیف
Other Matches
operation immediate اقدام سریع
operation کار کردن
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation به اجرا
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation قابل اجراشدن
or operation عمل یا
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
not operation عمل نفی
not operation عمل نقض
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
to come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
to come into operation قانون شدن
operation اداره
co-operation کار مشترک
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
operation عملیات
operation گردش جنبش
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation کار
operation عمل کردن
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی
operation کارکردن با یک وسیله
point operation عمل نقطهای
privieged operation عمل ممتاز
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملیات موازی
operation order دستور عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation overlay کالک عملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
operation research پژوهش عملیاتی
synchronous operation عمل همگام
pseudo operation شبه عمل
pseudo operation عملواره
global operation عملیات سراسری
synchronous operation عملیات همزمان
furnace operation طرزکار کوره
furnace operation عملکرد کوره
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
operation of contract نفوذ قرارداد
logic operation عمل منطقی
molding operation فرم کاری
molding operation قالب کاری
monadic operation عملکرد تکین
monadic operation عملکرد یگانه
multijob operation عملیات چند کاره
n adic operation عمل N تاییN
n ary operation عمل N تاییN
nand operation عمل نقیض و
nature of the operation ماهیت عملیات
milling operation فرزکاری
method of operation عملکرد
logical operation عمل منطقی
logical operation عملکرد منطقی
limiting operation عملیات محدودکننده
majority operation عمل اکثریت
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
manual operation عمل دستی
manual operation عملیات دستی
method of operation روش کار
method of operation طرز کار
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
no operation instruction OPERATION NO
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
operation center مرکز عملیات
operation code کد عملیاتی
operation code رمز عمل
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation manager مدیر عملیات
illegal operation عملکرد غیر قانونی
operation map نقشه عملیاتی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
nonidentity operation عمل ناهمانی
off line operation عملکرد برون خطی
offline operation عمل برون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line operation عمل درون خطی
one step operation عمل تک مرحله
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
online operation عمل درون خطی
operation analysis تحلیل عملکرد
operation map نقشه عملیات
continous operation عملکرد پایدار
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
amphibious operation عملیات اب خاکی
autonomous operation عملیات مستقل
autonomous operation عملیات ازاد
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
operation code رمزالعمل
base operation عملیات پایگاهی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
emergency operation بهره برداری اضطراری
contouring operation کار فرم دهی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
equivalence operation عمل هم ارزی
emergency operation کارکرد
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
destructive operation عملیات مخرب
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
external operation عملیات خارج از مملکت
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
dual operation عمل همزاد
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dyadic operation عمل دوتایی
transfer operation عمل انتقال
unattended operation عملکردبی مراقب
dyadic operation عملکرد دوتایی
contouring operation فرم کاری
conversational operation عملیات محاورهای
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
cycle of operation دوره عمل سلاح
external operation عملیات خارجی
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
A surgical operation . عمل جراحی
dagger operation عمل خنجری
operation keys کلیدهایعملیات
integrated reservoir operation بهره برداری توام از چندمخزن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com