English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
main lines نهر اصلی
main lines نهر مادر
main lines کانال اصلی
main lines خط اصلی
Other Matches
lines طرز
lines حدود رویه
lines خط زدن
lines نسب
lines رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines لوله منفردی در سیستم سیالات
lines جبهه جنگ
lines رشته
lines لاین
lines محصول
outside lines خطوط حمله
by-lines کار یاشغل اضافی وزائد
by-lines خط فرعی راه اهن
by-lines خط دوم یافرعی
lines اتصال فیزیکی به ارسال داده
lines شعبه
lines سیم
lines لجام
lines دهنه
lines جاده
lines طناب سیم
lines رسن
lines ریسمان
lines رشته بند
lines ردیف
lines سطر
lines : خط
lines : خط کشیدن
lines خط انداختن در
lines خط دار کردن
lines در سمت
lines صفی در خط
lines خط صف
lines طناب خط
lines خط
lines بخط کردن
lines پوشاندن
lines استرکردن
lines ترازکردن
lines اراستن
punch-lines جمله اساسی واصلی
punch-lines لب مطلب
hard lines سختی
hard lines بدبختی
party lines خط مشترک
absorption lines طیف جذبی
absorption lines خطوط دراشامی
active lines خطهای فعال
adjacent lines خطهای مجاور
balmer lines خطوط بالمر
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
striped lines خطوط راه راه [همچون نقش محرمات]
party lines مرز مشترک
party lines خط دستهای
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
isostatic lines خطوط ایزواستاتیک
inside lines خطوط حمله شمشیربازی
front lines خطوط جلو جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
suspension lines خطوطآویزان
guide lines خط مشیها
guide lines دستورالعملها
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
ghost lines نوارهای فسفردار
drawing lines خط کشی
equipotential lines خطوط هم پتانسیل
extension lines خطوط دنباله
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating lines خطوط مواج عکس هوایی
flow lines خطوط جریان
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
dedicated lines خطوط اختصاصی
dark lines خطوط تاریک
grid lines خطوط شبکه
buttock lines نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
curvature lines خطوط مدور
curvature lines خطوط منحنی
contour lines خطوط میزان منحنی
fraunhofer lines خطوط فرانهوفر
contour lines منحنی تراز
contour lines خط هم ارتفاع
cotidal lines خطوط هم مد
cotidal lines خطوط مدیکسان
flying lines لولههای متحرک
marriage lines گواهی نامه عروسی
plumb lines شاقول
plumb lines خط عمودی
plumb lines ریسمان شاغول
plumb lines خط قائم
open lines خطوط باز شطرنج
papillary lines خطهای برجسته انگشتها
passage of lines عبور از خط
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
retrace lines خطهای بازگشتی
return lines خطهای بازگشتی
picket lines صف کارگران اعتصابی
picket lines خط دستکها
picket lines خط پرچین
picket lines خط نرده ها
branch lines شاخه
production lines خط تولید
assembly lines تیمار خط
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines خط مونتاژ
assembly lines خط کلی
assembly lines خط تولید
side lines محوطه بیرون از خط کناری
spectral lines خطوط طیفی
party lines خط خصوصی تلفن
load lines علایم بارگیری
lines of force خطوط نیرو
lines of force خطوط قوا
lines of longitude خطوططولجغرافیایی
lines of communication خطوط مواصلاتی
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
branch lines خط فرعی
lines man سرباز صف
power lines خط جریان قوی
lines of latitude خطوطعرضجغرافیایی
fuel lines خطوطسوخت
two parallel lines دو خط موازی
voltage between lines ولتاژ بین خطوط
symmetry lines خطوط تقارن
hot lines تلفن قرمز
hot lines خط تلفنی بیست و چهار ساعته
stream lines خطوط جریان
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
equal cost lines خطوط هزینه برابر
magnetic lines of force خطوط قوای مغناطیسی
emission spectrum lines خطوط نشری
microwave transmission lines خطوط انتقال ریزموج
magnetic lines of force خطوط نیروی مغناطیسی
chisel marking fine lines پرداز
in the main بیشتر اصلا
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
in the main اساسا
in the main بطور کلی
main <adj.> اصلی
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main ی تر راهنمایی میکند
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main نیرومند
main بزرگ تمام
main کامل شاه لوله
main خط اصلی
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main مهم تمام
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main مهم
main با اهمیت
main بسیار مهم
main کامل
main عمده
main دریا
main voltage ولتاژ اصلی
main winding سیم پیچی اصلی
main wire سیم اصلی
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main routine روال اصلی
main unit واحد اصلی
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main sewer لوله اصلی
main sequence رشته اصلی
main sector بخش اصلی
main score نمره اصلی
main sail بادبان اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main program برنامه اصلی
main port port principal
main shaft میل چرخ
main shaft محور اصلی
main switch کلید اصلی
main storage حافظه اصلی
main storage انباره اصلی
main stem خط اصلی
main stem راه اصلی جویبار
main stem قسمت اصلی کانال
main stage عرشه اصلی
main stage طبقه اصلی
main spring شاه فنر
main signal سیگنال اصلی
main port refrencestation : syn
main engines موتورهایاصلی
main transformer تغییردهندهاصلی
main tube تیوپاصلی
main vent منقذاصلی
main wheel چرخاصلی
rising main جنبشاصلی
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color رنگ زمینه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com