Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
main nozzle
شیپوره یا نازل اصلی
Other Matches
nozzle
گلوگاه
nozzle
افشانک
nozzle
شیپوره
nozzle
دهانه
nozzle
لوله خرطومی
nozzle
نازل
nozzle
فواره
nozzle
پوزه دهانک
nozzle
بینی
nozzle
سر لوله اب
nozzle efficiency
کارایی نازل
blast nozzle
افشانک دم
injector nozzle
نازل سوخت پاش
nozzle tester
دستگاه ازمایش نازل
nozzle contraction
نسبت همگرایی نازل
nozzle diaphragm
دیافراگم نازل
nozzle cleaners
تمیزکنندهسرلولهآب
fog nozzle
مه پاش
exhaust nozzle
نازل خروجی
discharge nozzle
فواره تخلیه
blast nozzle
شیپوره دم
blowing nozzle
شیپوره دم
blowing nozzle
مبدل
burner nozzle
نازل سوخت پاش
burner nozzle
شیپوره یاافشانک سوخت پاش
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
con di nozzle
نازل موتورجت با مقطع همگرا
de leval nozzle
نازل همگرا
nozzle throat
گلوگاه نازل
spray nozzle
پیستولآبپاشی
nozzle efficiency
راندمان نازل
fog nozzle
مه افشان
washer nozzle
دهانهآبپاش
upholstery nozzle
برسمبل
cutting nozzle
دهانه لوله برش
[ابزار]
hose nozzle
سرشلنگ
pistol nozzle
سرپیستول
pump nozzle
سرلولهپمپ
turbine nozzle
شیپوره توربین
pouring nozzle
شیپوره ریزش
supersonic nozzle
نازل مافوق صوت
spary nozzle
افشانک
secondary nozzle
نازل ثانویه
plug nozzle
نازلی در موتورهای راکت بامحفظه احتراق حلقوی وپیچشی
nozzle guide vane
تیغههای هادی یا راهنما
ladder pipe nozzle
آبپخشکنلولهاینردبانی
nozzle expasion ratio
نسبت واگرایی نازل
omni axial nozzle
نازل موتور راکت که میتوانددر دامنه تعیین شده درراستاهای مختلف تنظیم شود
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
sand blast nozzle
شیپوره ماسه پاشی
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
in the main
بطور کلی
in the main
اساسا
main
ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
in the main
بیشتر اصلا
main
MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main
عمده
main
<adj.>
اصلی
main
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main
مهم تمام
main
کامل
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main
با اهمیت
main
دریا
main
ی تر راهنمایی میکند
main
نیرومند
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main
خط اصلی
main
کامل شاه لوله
main
بسیار مهم
main
بزرگ تمام
main
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main
مهم
main unit
واحد اصلی
main voltage
ولتاژ اصلی
main duct
لولهاصلیآب
main winding
سیم پیچی اصلی
main wire
سیم اصلی
main yard
قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main regulator
تنظیم کننده محور اصلی
main topmast
دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main switch
کلید اصلی
main sewer
لوله اصلی
main sequence
رشته اصلی
main sector
بخش اصلی
main score
نمره اصلی
main sail
بادبان اصلی
main routine
روال اصلی
main radio
اطاق اصلی بی سیم ناو
main program
برنامه اصلی
main port
port principal
main port
refrencestation : syn
main sewer
مجرای اصلی فاضلاب
main shaft
میل چرخ
main storage
حافظه اصلی
main storage
انباره اصلی
main stem
خط اصلی
main stem
راه اصلی جویبار
main stem
قسمت اصلی کانال
main stage
عرشه اصلی
main stage
طبقه اصلی
main spring
شاه فنر
main signal
سیگنال اصلی
main shaft
محور اصلی
main port
,
main line
نهر اصلی
main vent
منقذاصلی
main wheel
چرخاصلی
main memory
حافظه اصلی
rising main
جنبشاصلی
To wonder from the main topic.
از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ?
مانع اصلی چیست ؟
main diagonal
قطر اصلی
[ریاضی]
main color
رنگ اصلی
main color
رنگ زمینه
main stripe
[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
water main
لوله هادی اب
main memory
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main tube
تیوپاصلی
main transformer
تغییردهندهاصلی
main stand
تکیهگاهاصلی
main drag
<idiom>
مهمترین خیابان شهر
the main army
بخش عمده ارتش
main clause
رجوع شود به clause independent
main clauses
رجوع شود به clause independent
main carriage
حاملاصلی
main cleanout
تمیزکنندهاصلی
main engines
موتورهایاصلی
main entrance
ورودیاصلی
main fan
پروانهاصلی
main glider
غلتکاصلی
main inlet
دهانهاصلی
main leg
پایهاصلی
main mirror
آینهاصلی
main parachute
چتراصلی
main section
قسمتاصلی
main stalk
ساقهاصلی
main port
بندر اصلی
main direction
جهت اصلی
main circuit
مدار اصلی
main carburetor
کاربراتور اصلی
main canal
کانال اصلی
main camshaft
میل بادامک اصلی
main cable
کابل اصلی
main busbar
شمش اصلی
main lines
خط اصلی
main building
ساختمان اصلی
main lines
کانال اصلی
main coil
سیم پیچ اصلی
main coil
بوبین اصلی
main deck
پل اصلی
main deck
عرشه اصلی ناو
main current
اتصال سری
main current
جریان اصلی
main contractor
پیمانکاردست اول
main contractor
مقاطعه کار اصلی
main contact
کنتاکت اصلی
main connection
اتصال اصلی
main column
ستون اصلی
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body
عمده قوا
main attack
تلاش اصلی نیروها
main lines
نهر اصلی
main line
خط اصلی
main line
کانال اصلی
main line
نهر مادر
main amplifier
تقویت کننده اصلی
main attack
تک اصلی
main armament
جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main attack
حمله اصلی
gas main
لوله اصلی گاز
main beam
شعاع اصلی
main beam
شاه تیر
fire main
لوله اب اتش نشانی
main lines
نهر مادر
main battery
باطری اصلی
water main
شاه لوله اب
main battery
توپ اصلی ناو
main axis
محور اصلی
gas main
شاه لوله گاز
main anode
اند اصلی
main pole
قطب اصلی
main roads
جاده اصلی
main road
راه اصلی
main guard
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main guard
پست نگهبانی اصلی
main gap
فاصله تخلیه اصلی
main gap
شکاف اصلی
main fuse
فیوز اصلی
main frame
کامپیوتر بزرگ
main fire
سیستم تیراندازی اصلی
main fire
سیستم اصلی اتش
main roads
راه اصلی
main pipe
لوله اصلی
main patent
ثبت اصلی
main oscillator
اسیلاتور اصلی
main motor
موتور اصلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com