Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
main routine
روال اصلی
Other Matches
routine
یک سری حرکت ژیمناستیک
routine
روتین
routine
روش جاری
routine
خط مشی جاری
routine
کار عادی
routine
معمولی
routine
عادی
routine
جریان عادی عادت جاری
routine
روزمره کار عادی
routine
امر عادی
routine
جریان عادی و دایمی
routine
برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
routine
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routine
بخشی از کد در یک محل که توسط فراخوانی ها در تابع استفاده میشود
routine
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routine
بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
routine
مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
routine
روال
routine
امور غیر مهم
routine
طریقه عادی
executive routine
روال اجرایی
generalized routine
روال کلی
generalized routine
روال تعمیم یافته
output routine
روال خروجی
production routine
روال تولید
recovery routine
روال ترمیمی
recursive routine
روال بازگشتی
error routine
روال خطا پرداز
diagnostic routine
روال تشخیص
bootstrap routine
روال خود راه انداز
canned routine
روال قالب ریزی شده
closed routine
روال بسته
maintenance routine
روال تعمیر و نگهداری
master routine
شاه روال
monitor routine
روال مبصر
diagnostic routine
روال تشخیصی
recursive routine
زیرتابعی که درحین اجرا خود را صدامیکند
diagnostic routine
برنامه تشخیص عیب
recursive routine
زیرتابعی دربرنامه که درحین اجرا خود را صدا میکند
target routine
روال هدف
test routine
روال ازماینده
tracing routine
روال ردیاب
tracing routine
روال رسام
tracing routine
روال ردیابی
utility routine
روال سودمند
loading routine
روال بارکننده
library routine
روال کتابخانهای
iterative routine
حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
supervisory routine
روال نافر
relocatable routine
روال جابجاپذیر
routine library
کتابخانه روال ها
routine message
پیام عادی
routine tests
ازمایشهای تک به تک
library routine
روال مجموعه ها
holiday routine
برنامه روز تعطیل
sevice routine
روال خدماتی
source routine
روال منبع
library routine
روال کتابخانه
autostart routine
روال اغازگر خودکار
routine work
کار تکراری عادی
diagnostic routine
روش تشخیص معایب در اثرازمایش
daily routine
عادت جاری روزانه
file handing routine
قسمتی از یک برنامه کامپیوترکه داده را از یک فایل خوانده و در ان می نویسد
interrupt serrice routine
روال سرویس وقفه
main
بزرگ تمام
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
main
کامل شاه لوله
main
ی تر راهنمایی میکند
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main
خط اصلی
main
MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main
مهم
main
نیرومند
main
عمده
main
<adj.>
اصلی
main
مهم تمام
main
کامل
main
دریا
main
با اهمیت
main
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main
بسیار مهم
main
ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
in the main
بیشتر اصلا
in the main
اساسا
in the main
بطور کلی
main
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main unit
واحد اصلی
main color
رنگ زمینه
main color
رنگ اصلی
main storage
انباره اصلی
main storage
حافظه اصلی
main yard
قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire
سیم اصلی
main voltage
ولتاژ اصلی
main switch
کلید اصلی
main topmast
دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main winding
سیم پیچی اصلی
main stage
طبقه اصلی
main sequence
رشته اصلی
main sector
بخش اصلی
main score
نمره اصلی
main sail
بادبان اصلی
main regulator
تنظیم کننده محور اصلی
main radio
اطاق اصلی بی سیم ناو
main program
برنامه اصلی
main sewer
لوله اصلی
main sewer
مجرای اصلی فاضلاب
main stem
خط اصلی
main stem
راه اصلی جویبار
main stem
قسمت اصلی کانال
main stage
عرشه اصلی
main spring
شاه فنر
main signal
سیگنال اصلی
main shaft
محور اصلی
main shaft
میل چرخ
main port
port principal
main stripe
[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main memory
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
main engines
موتورهایاصلی
main entrance
ورودیاصلی
main fan
پروانهاصلی
main glider
غلتکاصلی
main inlet
دهانهاصلی
main leg
پایهاصلی
rising main
جنبشاصلی
main parachute
چتراصلی
main section
قسمتاصلی
main stalk
ساقهاصلی
main stand
تکیهگاهاصلی
main transformer
تغییردهندهاصلی
main tube
تیوپاصلی
main vent
منقذاصلی
main duct
لولهاصلیآب
main cleanout
تمیزکنندهاصلی
main carriage
حاملاصلی
main diagonal
قطر اصلی
[ریاضی]
main drag
<idiom>
مهمترین خیابان شهر
What is the main obstacle ?
مانع اصلی چیست ؟
main mirror
آینهاصلی
main memory
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
the main army
بخش عمده ارتش
To wonder from the main topic.
از مطلب اصلی دور افتادن
main clause
رجوع شود به clause independent
main clauses
رجوع شود به clause independent
main wheel
چرخاصلی
main port
refrencestation : syn
main distribution
مقسم اصلی
main connection
اتصال اصلی
main column
ستون اصلی
main coil
بوبین اصلی
main coil
سیم پیچ اصلی
main roads
راه اصلی
main circuit
مدار اصلی
blast main
لوله دم
main carburetor
کاربراتور اصلی
main canal
کانال اصلی
main contact
کنتاکت اصلی
main contractor
مقاطعه کار اصلی
main discharge
تخلیه اصلی
main direction
جهت اصلی
main deck
پل اصلی
main deck
عرشه اصلی ناو
main current
اتصال سری
main current
جریان اصلی
main cable
کابل اصلی
main contractor
پیمانکاردست اول
collecting main
شبکه جمع کننده
collecting main
شبکه دریافت
main camshaft
میل بادامک اصلی
gas main
شاه لوله گاز
gas main
لوله اصلی گاز
main amplifier
تقویت کننده اصلی
main battery
توپ اصلی ناو
main axis
محور اصلی
main attack
حمله اصلی
main anode
اند اصلی
main attack
تلاش اصلی نیروها
main attack
تک اصلی
main armament
جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
fire main
لوله اب اتش نشانی
coup de main
حمله ناگهانی با تمام قوا
water main
شاه لوله اب
main busbar
شمش اصلی
main building
ساختمان اصلی
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main body
عمده قوا
main beam
شعاع اصلی
main beam
شاه تیر
main battery
باطری اصلی
main door
در اصلی
main port
,
main memory
حافظه اصلی
main members
قطعات اصلی
main mast
دکل اصلی
main line
نهر مادر
main line
کانال اصلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com