Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
man made static
پارازیت غیر جوی
Other Matches
static
بدون تحرک
static
حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد
static
زیر تابعی که از هیچ متغیری جدا از آدرس ها عمودند استفاده نمیکند
static
MAR که تا وقتی داده می پذیرد که منبع تغذیه روشن است و داده نیازی به تنظیم مجدد ندارد
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
static
بارالکتریکی که در یک قطعه الکتریکی یا شخص قابل ایجاد است
static
که در زمان تغییر نمیکند. 2-
static
که پویا نیست
static
الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
static
1-
static
ایستا
static
ساکن
static
ایستاده
static
وابسته به اجسام ساکن
static
استاتیک
static
ثابت
static
فشار ثابت هوا
static
نیروی ثابت
static ram
حافظه ایستا
static ram
RA ایستا
static pressure
فشار ایستایی
static pressure
فشار ثابت هوا
static memory
حافظه ایستا
static refresh
بازسازی ایستا
static relocation
جابجاسازی ایستا
static relocation
جابجایی ایستا
static seal
واشر
static seal
لایی
static breeze
وزش الکتریکی
static convergence
همگرایی استاتیک
static sense
حس تعادل
static allocation
تخصیص ایستا
static load
بار استاتیک
static line
بند ثابت چتر یا بازکننده چترنجات
static lift
برای استاتیک
static electricity
الکتریسیته ساکن
static electricity
برق ساکن
static reflex
بازتاب تعادل
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static equilibrium
تعادل ایستا
static file
پرونده ایستا
static file
فایل ایستا
static flux
شار استاتیک
static friction
اصطکاک در استانه حرکت
static friction
اصطکاک ساکن
static generator
مولد برق ساکن
static head
فشار ایستایی
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
static stability
پایداری استاتیک
static storage
انباره ایستا
static structure
ساخت ایستا
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
static transformer
مبدل ثابت
static vent
روزنه اندازه گیری فشار ثابت هوا
static sensitivity
حساسیت استاتیک
static equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
static equilibrium
تعادل استاتیک
[فیزیک]
[مهندسی]
static economy
اقتصاد ایستا
static interference
پارازیت جوی
static analysis
تحلیل استاتیک
static analysis
تجزیه و تحلیل ایستا
static balance
توازن ایستا
static balance
بالانس ایستا
static characteristic
مشخصه استاتیک
static dump
روبرداری ایستا
static analysis
تحلیل ایستا
static dump
روگرفت ایستا
static charge
برق ساکن
static luminous sensitivity
حساسیت نوری استاتیک
static storage allocation
تخصیص انباره ایستا
pitot static tube
لوله ثابت انتن فشارسنج هوا
static propeller thrust
تراستی که توسط یک ملخ تولید میشود
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
negative static stability
ناپایداری ایستای منفی
Science does not remain static.
علم همواره در حرکت است
static random access memory
حافظه دستیابی مستقیم ایستا
made
مصنوع ساختگی
they were made one
با هم یکی شدند
have it made
<idiom>
موفق بودن
well made
خوش ساخت
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
self made
خود ساخته
made up
مصنوعی بزک کرده
made up
تقلبی
made up
ساختگی
he was made to go
وادار به رفتن شد
he was made to go
او را وادارکردند برود
self-made
خود ساخته
it is made
ساخته شده است
it is made
ساخته میشود
i made him go
او را وادار کردم برود
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
i made little of it
چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
made up
جعلی
made-up
ساختگی
made
تربیت شده
made-up
تقلبی
made
ساخته شده
made-up
جعلی
made-up
مصنوعی بزک کرده
what made you so late
چه شد که این همه دیر کردید
custom made
سفارشی
tailor made
سفارشی
ready-made
اماده
ready made
اماده
tailor-made
سفارشی
home-made
ساخت میهن
half made
نیم دیوانه
home-made
وطنی
man-made
ساخته دست انسان
man made
مصنوع انسان انسانی
hand-made
دستباف
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
home-made
<adj.>
خانگی
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
custom-made
سفارش داده شده
custom-made
سفارشی
man made
مصنوعی
It was made known to all and sundry .
هر فلان فلان شده ای ازموضوع باخبر شده بود
man-made
مصنوعی
man-made
مصنوع انسان انسانی
we made a night of it
چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
man-made
ساخت بشر
what a night we made of it
چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
made-to-measure
لباسدوختنی
It is made of wood.
از چوب سا خته شده است
man made
ساخته دست انسان
man made
ساخت بشر
i made him laugh
او را خنداندم
custom made
سفارش داده شده
machine made
ساخت ماشین
home made
ساخت داخلی
i am not made of salt
مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
i made him my proxy
او را وکیل خود نمودم
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
i made up my mind to
تصمیم گرفتم که ...
i made up my mind to
بر ان شدم که ...
i made up my mind to go
نصمیم گرفتم که بروم
i made up my mind to go
بر ان شدم که بروم
made fern
جمازنر
machine made
ماشینی
made ground
خاک دستی
purpose made
کالای سفارشی
made fern
کرف
purpose made
کالاهای خاص
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
he made his money f.
پول خودرابه باد داد
made of iron
اهنین
course made good
track
made to order
سفارشی
half made
اندکی دیوانه
hand made
دستی
hand made
ساخته دست
hand made
دست ساز
made to order
فرمایشی
home made
ساخت بومی
I made good my escape .
موفق به فرار شد
party against whom a protest is made
معترض علیه
It set me thinking . It made me think .
مرابفکر واداشت ( انداخت )
man-made fiber
الیاف شیمیایی
man-made fiber
الیاف مصنوعی
I have made an appointment with my dentist .
از دندانسازی وقت گرفتم
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
p made with starch and cooled
یخ دربهشت
Marriage are made in heaven .
<proverb>
عقدشان توى آسمان بسته شده است .
made or built up mast
دگل چند تیکه
man made stone
سنگ دست ساز
man made goods
کالاهای ساخت بشر
man made feature
عارضه مصنوعی
man made wealth
ثروت ساخت بشر
The singer made some recordings ,.
آوازه خوان چند صفحه پرکرد
man made canvas
روکش نایلونی
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
I am very glad to have made your acquaintance.
از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
what a pretty mess he made
خوب سرهم بندی کرد
speed made good
SO ground the speedover : syn
he made a show of goung
چنان وانمودکردکه گویی میرود
teacher made test
ازمون معلم ساخته
boxes are made of wood
جعبه ها را از چوب میسازند
he made an honest woman of her
پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
He made over the house to his son .
خانه رابه اسم پسرش کرد
party against whom a protest is made
واخوانده
What a mes I made of my life .
دیدی چه بروز خودم آوردم
boxes are made of wood
جعبه ها از چوب ساخته میشوند
custom made tests
ازمونهای کار- ویژه
I made a decent profit.
سود خوبی بر دم
he made a stift denial
پاک حاشاکرد
judge made law
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
gift made for a consideration
هبه معوض
hand made brick
اجر ساخته شده با قالب دستی
he made a p or post of money
پول هنگفتی دراورد
Every man is made for a special job.
<proverb>
هر کس را بهر کارى ساختند .
man made fibre rope
طناب نایلونی
The conjurer made the rabbit disappear .
شعبده باز خرگوش را غیب کرد
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com