English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
manual operation عمل دستی
manual operation عملیات دستی
Other Matches
manual دستورالعمل راهنمای انجام کار
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
manual ذخیره و پردازش اطلاعات بدون کمک کامپیوتر
manual کتابچهای که نحوه استفاده از سیستم یا وسیله را نشان میدهد
manual متنی که نحوه استفاده از سیستم یا نرم افزار را نشان می دهند
manual کتابچهای که نحوه نصب سیستم را نشان میدهد
manual انجام شده با دست .
manual انجام شده توسط اپراتور و بدون کمک ماشین
manual متنی که حاوی دستورات اجرای یک سیستم یا نرم افزار است
manual یدی
manual وابسته بدست
manual دستی
manual انجام شده با دست
manual کتاب دستی نظامنامه
manual مقررات کتاب راهنما
manual راهنمای کار
manual راهنما
manual ایین نامه
manual دستور رزمی دستی سیستم دستی
manual controller نافم دستی
sign manual امضا پادشاه
sign manual صحه ملوکانه
soldier's manual کتاب راهنمای سرباز
manual override القای دستی
systems manual کتاب راهنمای سیستم
technical manual ائین نامه فنی
technical manual دستور فنی
run manual راهنمای اجرا
refernce manual کتاب راهنمای مرجع
manual workers کارگران دستکار
manual training دوره اموزش هنرهای دستی
manual skills مهارتهای دستی
manual skill مهارت دستی
operating manual دستورالعمل
operating manual دستور کار
manual ringing زنگ دستی
manual recalculation محاسبه مجدد دستی
procedure manual کتاب راهنمای رویهای
manual tuning میزان سازی با دست
commander's manual ائین نامه راهنمای فرماندهان راهنمای فرماندهان در امر اموزش
manual control کنترل دستی
manual alphabet برای سخن گفتن با کران
manual alphabet الفبای انگشتی
manual adjustment تنطیم دستی
flight manual دستورالعمل پرواز
field manual ائین نامه صحرایی
field manual دستور رزمی
manual labour امضای دستی
manual cutout افتامات دستی
training manual راهنمای اموزشی
manual dominance دست برتری
user's manual کتاب راهنمای استفاده کننده
manual input ورودی دستی
first aid manual جعبهکمکهایاولیه
soldier's manual ائین نامه راهنمای سربازان
manual exchange مرکز دستی
manual release آزادگردستی
manual telephone system تلفن غیر خودکار
manual dexterity test ازمون چالاکی دستها
manual pinion shift استارت دستی
manual lever control کنترل اهرم دستی
manual/automatic mode سبکدستی
auto/manual selector دکمهانتخابدستی
great organ manual عضوبزرگدستی
ship husbandary manual دستورالعمل جرثقیل ها
choir organ manual دستهتنظیمکر
manual focusing knob دکمهزوم دستی
manual/automatic mode اتوماتیک
swell organ manual قسمتبرآمدهتنظیماتدستی
co-operation کار مشترک
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation immediate اقدام سریع
or operation عمل یا
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
not operation عمل نقض
come into operation قابل اجرا شدن
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation به اجرا
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation گردش جنبش
operation کار کردن
operation کار
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation اداره
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation عملیات
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation عمل کردن
parallel operation عملکرد موازی
operation research تحقیق درعملیات
parallel operation عملیات موازی
parallel operation عمل موازی
point operation عمل نقطهای
operation code رمز عمل
privieged operation عمل ممتاز
operation research پژوهش عملیاتی
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
operation code کد عملیاتی
operation code رمزالعمل
operation center مرکز عملیات
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
operation analysis تحلیل عملکرد
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation overlay کالک عملیاتی
operation overlay کالک عملیات
operation order دستورعملیات
operation order دستور عملیاتی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation map نقشه عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation manager مدیر عملیات
online operation عمل درون خطی
pseudo operation شبه عمل
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation عمل یگانی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation عملکردبی مراقب
emergency operation بهره برداری اضطراری
operation keys کلیدهایعملیات
A surgical operation . عمل جراحی
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
pseudo operation عملواره
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
surgical operation عمل جراحی
surgical operation دست کاری
symmetry operation عمل تقارن
synchronous operation عمل همگام
synchronous operation عملیات همزمان
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
global operation عملیات سراسری
furnace operation طرزکار کوره
furnace operation عملکرد کوره
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
external operation عملیات خارج از مملکت
external operation عملیات خارجی
emergency operation کارکرد
illegal operation عملکرد غیر قانونی
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
boolean operation عمل بولی
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
majority operation عمل اکثریت
logical operation عملکرد منطقی
logical operation عمل منطقی
logic operation عمل منطقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com