English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (11 milliseconds)
English Persian
mass storage تل انباره
mass storage انبارش تودهای
mass storage وسیله ذخیره پشتیبان که قادر به ذخیره سایز حجم زیاد داده است
mass storage سیستم ذخیره داده که بیشتر از یک میلیون بیت داده را نگهداری میکند
mass storage ذخیره و بازیابی حجم بزرگ داده
mass storage انبار انبوه
Search result with all words
central mass storage انباره انبوه مرکزی
mass storage device دستگاه تل انبارش
mass storage device دستگاه انبوه ذخیره
removable mass storage انباره انبوه قابل انتقال
Other Matches
mass انبوه
mass جرم [فیزیک]
mass جرم لختی [فیزیک]
mass جرم ماند [فیزیک]
in the mass بطور کلی
in the mass مجموعا
mass جمع اوری کردن
mass قسمت عمده
mass جرم حجم
mass جمع
mass گروه
mass کپه
mass انبوه توده
mass مراسم عشاء ربانی
in mass بطوریکجا
in mass بطور دسته جمعی
in mass به شکل توده
mass توده مردم
mass مقدار حجم توده کردن قوا
mass جماعت
mass تمرکز قوای جنگی
in the mass یکجا
mass جرم
mass جمعی
mass توده
mass energy جرم - انرژی
mass flow دبی جرمی
mass memory حافظه انبوه
mass hall سالن غذاخوری
mass formation ارایش توده
mass production تولید بمقدارزیاد
mass meeting انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
mass production بس فراوری
mass hall سالن نهارخوری
mass hysteria هیستری جمعی
mass movement جنبش تودهای
mass practice تمرین فشرده
mass practice تمرین بدون استراحت
mass poverty فقر عمومی
mass of the electron جرم الکترون
mass of maneuver سنگینی حرکات یکان
mass of maneuver حجم مانور
mass number عدد جرمی
mass number وزن اتمی
mass number عدد وزن اتمی
mass formation ارایش هجومی انبوه
mass education اموزش جمعی
mass education اموزش همگانی
mass book کتاب نماز
mass book زادالمعاد
mass book کتاب نماز سالیانه
mass bombing بمباران یکجا
mass bombing بمباران زیاد
mass balance موازنه جرم
mass axis محور جرم
mass action قانون اثر جرم
mass action عمل کلی
low mass عشای ربانی ساده
lost mass افت جرم
levy in mass masse en levee
isotopic mass جرم ایزوتوپی
initial mass جرم اولیه
he is a mass of faults سراپا عیب است
mass casualties تلفات زیاد
mass casualties تلفات و ضایعات شدید
mass diagram منحنی نجموع
mass diagram منحنی مجموع بدهها
mass defect نقصان جرم
mass data دادههای انبوه
mass curve منحنی تجمعی
mass contagion سرایت جمعی
mass consumption مصرف کلان
mass consumption مصرف انبوه
mass conservation بقاء جرم
mass conditioning جهت دادن به توده مردم
mass concrete مرکز جرم
mass concrete بتن حجیم
mass concrete بتن توده
mass concrete بتن معمولی
mass communication ارتباط جمعی
gravitational mass جرم گرانشی
rest mass جرم لختی [فیزیک]
invariant mass جرم لختی [فیزیک]
angular mass گشتاور خطی [فیزیک]
angular mass گشتاور ماند [فیزیک]
angular mass ممان اینرسی [فیزیک]
angular mass گشتاور لختی [فیزیک]
mass squad گروه توده
mass-produce تولیدانبوه
land mass خشکسار
intrinsic mass جرم لختی [فیزیک]
proper mass جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass جرم ماند [فیزیک]
rest mass جرم ماند [فیزیک]
invariant mass جرم ماند [فیزیک]
proper mass جرم لختی [فیزیک]
land mass کشخر
land mass قاره
material mass جرم مادی
mass unemployment بیکاری انبوه
mass spectrometry طیف سنجی جرمی
mass spectrometer طیف سنج جرمی
mass spectrograph طیف نگار جرمی
mass society جامعه انبوهیده
mass reflex بازتاب کلی
mass reaction واکنش کلی
mass psychology روانشناسی توده ها
mass production تولید انبوه
molar mass جرم مولی
molecular mass جرم مولکولی
land mass اقلیم
virtual mass مجموع جرم واقعی و جرم فاهری
stamping mass جرم قالب گیری
rolling mass توده غلطان
rest mass جرم سکون
rest mass جرم مسکون
rest mass جرم ساکن
relativistic mass جرم نسبیتی
reduced mass جرم کاهیده
reduced mass جرم کاهش یافته
neutron mass جرم نوترون
mass production تولید ماشینی
High Mass عشاء ربانی توام با موسیقی وبخور
critical mass توده حساس
atomic mass جرم اتمی
critical mass توده مهم
critical mass جرم بحرانی
mass polymerization بسپارش تودهای
center of mass مرکز هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
conservation of mass بقای جرم
land mass سرزمین بزرگ
electron mass جرم الکترون
center of mass مرکز حجم هدف
air mass جریان تودهء عظیمی از هواکه مسافت زیادی را در سطح زمین طی میکند
center of mass مرکز جرم
mass noun اسم عام
mass noun اسم کل
mass nouns اسم عام
mass nouns اسم کل
centre of mass گرانیگاه
centre of mass مرکز ثقل
mass media رسانههای گروهی
air mass توده هوا
mass media رسانههای همگانی
mass media وسایل ارتباط جمعی
mass-production تولید انبوه
type of air mass شکلتودهایهوا
charge mass ratio نسبت بار به جرم
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
mass energy equivalence هم ارزی جرم و انرژی
mass market product محصول پر فروش
mass energy equation تساوی جرم و انرژی
mass energy relation رابطه جرم و انرژی
critical molecular mass جرم مولکولی بحرانی
mass action law قانون اثر جرم
atomic mass unit واحد اتمی جرم
mass production of goods تولید توده وار کالا
mass production of goods تولید انبوه کالا
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
law of conservation of mass قانون بقای جرم
high mass consumption مصرف انبوه
age of mass consumption عصر مصرف انبوه
law of mass action قانون اثر جرم
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
electron charge mass ratio چگالی بار الکترون
supercritical fluid chromatography/mass spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
law of conservation of mass energy قانون بقای جرم - انرژی
storage چاپ محتوای فضای ذخیره سازی
storage هر رسانه ذخیره سازی داده
storage که حافظه اصلی و سریع کامپیوتر نیست
storage می نیست
storage رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
storage دیسک برای ذخیره داده
storage حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفاده بعدی ذخیره شده اند
storage ذخیره سازی
storage هر وسیلهای که میتواند داده ذخیره کند و در صورت نیاز بازیابی کند
storage ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
storage ذخیره سازی انبار کالا
storage مخزن
storage انبار کردن
storage وسیله ذخیره سازی که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قرار دارد ولی توسط CPU قابل دستیابی است
storage حافظهای که نیاز دارد محتوایش مرتب بهنگام شود
storage مشابه 9641
storage TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد
storage انبار
storage اندوزش
storage ذخیره کردن
storage نگهداری
storage خزانه
storage بخشی از حافظه برای ذخیره اطلاعات
storage تعداد بیتهایی که در واحد فضای ذخیره سازی رسانه قابل ضبط است
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
storage نحوه اختصاص حافظه به کاربران مختلف , مثل برنامه ها , متغیرها, داده ,.....
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
storage ذخیره سازی داده به صورتی که به آن امکان پردازش دیرتر داده میشود
storage ذخیره کردن ذخیره
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
storage حافظه یا رسانه ذخیره سازی که با قط ع برق داده ذخیره شده را از دست میدهد
storage انباره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com