Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum speed	حداکثر سرعت
Other Matches
maximum value	جریان بیشینه
maximum	ماکزیمم
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشین
maximum	بیشترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum flood	سیل بیشینه
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum load	بار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum price	بیشینه بها
maximum demand	پیک بار
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum current	جریان پیک
intensity maximum	حداکثر شدت
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum demand	بار پیک
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum price	حداکثر بها
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum work	کار حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum slope	بیشترین شیب
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum profit	حداکثر سود
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum water level	بیشینه تراز
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum limited stress	تنش حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
speed	اسکالار سرعت [فیزیک]
speed	مقدار سرعت [فیزیک]
with all speed	منتهای سرعت
with all speed	باشتابی هرچه بیشتر باسرعتی هرچه تمامتر
speed up	تسریع
speed a way	نوعی بازی شبیه هاکی
mean speed	سرعت متوسط
speed	اندازه سرعت
speed	کامیاب بودن
speed	عجله
speed	سرعت
speed	تندی
speed	عده دور
speed	نرخ حرکت نوری در مقابل نوک چرخش
speed	روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speed	وضع
speed	حالت شانس خوب داشتن
speed	باسرعت راندن
speed	سریع کارکردن
speed	درجه تندی
speed	میزان شتاب
speed	شتاب کامیابی
speed	تسریع کردن
speed	مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speed	مسافت طی شده تقسیم بر زمان حرکت
speed	شتاب حرکت
speed	سرعت حرکت
speed	شتاب
speed regulator	تنظیم کننده سرعت
speed regulator	نافم سرعت
speed ring	میز سایت
speed ring	طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
speed control	کنترل عده دور
speed over the ground	S good made speed
speed counter	شمارشگر عده دور
speed counter	کنتورسرعت
speed indicator	تندی نما
speed governor	تنظیم کننده سرعت
speed of advance	سرعت پیشروی
speed light	چراغ سرعت نمای دریایی
speed reduction	کاهش سرعت
speed indicator	سرعت نما
speed of light	سرعت نور
speed control	کنترل سرعت
piston speed	سرعت پیستون
phase speed	سرعت فاز
peripheral speed	سرعت محیطی
perceptual speed	سرعت ادراک
pen speed	سرعت قلم
peak speed	حداکثر سرعت
peak speed	بیشترین تندی
overload speed	سرعت بار زیاد
pitch speed	حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
optimum speed	کندی بهینه
speed cones	مخروق سرعت نمای ناو
speed characteristics	مشخصه سرعت
speed change	تغییر سرعت یا تعویض عده دور
speed adjustment	تنظیم سرعت
rotational speed	سرعت چرخش
reverse speed	سرعت معکوس
surface speed	سرعت محیطی
reading speed	سرعت خواندن
output speed	سرعت خروجی
speed of action	سرعت حرکت
alacrity [speed]	تندی
speed of rotation	گردش بر دقیقه
rotational speed	گردش بر دقیقه
speed of rotation	چرخش بر دقیقه
rotational speed	چرخش بر دقیقه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com