English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English Persian
middle linebacker مهرهخطآخریمیانی
Other Matches
right outside linebacker مهرهخطآخریبیرونیراست
outside linebacker مهرهخطآخریبیرونی
left outside linebacker مهرهنطآخریبیرونیچپ
insI?e linebacker مهرهخطآهن
middle مرکز
middle منطقه میانی زمین
middle میانه میدان
middle میان
middle میانی وسطی
middle name نام وسطی-اسموسطین
middle course میانه روی
of middle a میان سال
middle وسط
up to the middle in water تا کمر در اب
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
Middle East سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Middle East خاورمیانه
the middle finger انگشت میانه
middle plane صفحه میانتار
middle price قیمت متوسط
middle price قیمت حد وسط
middle sized دارای اندازه متوسط
middle sized میان اندازه
middle succession توالی وسطی
middle succession توالی میانین
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle watch نگهبانی نیمه شب
middle weight میان وزن
middle weight میانه
Middle West باختر میانه
middle-of-the-road میانه رو
middle-of-the-road بیطرف
the parting in the middle فرق وسط
middle of the road <idiom> سردوراهی گیرکردن
piggy in the middle بازیخرسوسط
Middle Eastern مربوطبهخاورمیانه
middle torus گچبریمیانی
middle toe انگشتمیانی
middle sole لژمیانی
middle piece قطعهمیانی
middle phalanx بندانگشتمیانی
middle panel قابچوبیمیانی
middle lobe نرمهششمیانی
middle leg پایمیانی
middle jib بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle covert پرهایمیانی
middle layer قشر میانی
middle part قسمت میانی
middle-aged میان سال
middle school دبیرستان
middle schools دبیرستان
Middle Ages قرون وسطی
middle aisle شبستان
middle aisle صحن
middle bar of a saw کمانکش اره
middle body قسمت میانه ناو یا کشتی
middle classes طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes طبقه متوسط
middle age دوره بین جوانی وپیری
middle age میان سال
middle aged دوره بین جوانی وپیری
middle aged میان سال
middle class طبقه متوسط
middle class طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle deck پل میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
middle heavyweight 09 کیلوگرم
middle latitude منطقه معتدله
middle game وسط بازی
middle fraction پاره میانی
middle fraction جزء میانی
middle finger وسطی
middle finger انگشت میان
middle english انگلیسی تا 0051میلادی
middle part میان
middle ear گوش میانی
middle ear حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear گوش وسط
upper middle class طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
infection of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
inflammation of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle-class person عضو طبقه متوسط
member of the middle class عضو طبقه متوسط
middle lintel in window الت وسطی پنجره
middle lintel in window وادار میانی پنجره
middle nasal concha کنجایمیانیدماغی
mullion=middle post وادار
middle primary covert پرهایاولیهمیانی
middle ground buoy بویه زمین میان گذرگاه
type of middle cloud شکالابرقسمتمیانی
middle level management مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window کمرکش پنجره
middle ear inflammation [MEI] عفونت گوش میانی [پزشکی]
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle leg (outer surface) پایمیانی
middle rial of door frame قیدچه
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com