English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English Persian
middle lobe نرمهششمیانی
Other Matches
lobe لب
lobe دایره سازی
lobe یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe قطعه
lobe بخشی از عضله یا مغز
lobe نرمه
lobe اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe گوشه
frontal lobe قطعه پیشانی
frontal lobe قسمت قدامی دونیمکره مخ
lobe switching کلید زنی انتن
terminal lobe برگهگوشتیانتهایی
upper lobe نرمهششزیرین
lobe of the car نرمه گوش
parietal lobe قطعه اهیانهای
frontal lobe لب قدامی مغز
seed lobe لپه
temporal lobe قطعه گیجگاهی
lower lobe نرمهششزیرین
occipital lobe قطعه پس سری
upper lateral lobe پهنبرگکناریفوقانی
lower lateral lobe پهنبزگتحتانیجانبی
frontal lobe syndrome نشانگان قطعه پیشانی
middle میانه میدان
middle وسط
middle course میانه روی
middle منطقه میانی زمین
middle میانی وسطی
middle name نام وسطی-اسموسطین
of middle a میان سال
middle میان
middle مرکز
up to the middle in water تا کمر در اب
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
middle of the road <idiom> سردوراهی گیرکردن
the parting in the middle فرق وسط
middle layer قشر میانی
the middle finger انگشت میانه
middle weight میانه
middle weight میان وزن
middle watch نگهبانی نیمه شب
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle succession توالی میانین
middle succession توالی وسطی
middle sized میان اندازه
middle sized دارای اندازه متوسط
Middle East سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Middle East خاورمیانه
Middle West باختر میانه
middle phalanx بندانگشتمیانی
middle panel قابچوبیمیانی
middle piece قطعهمیانی
middle sole لژمیانی
middle toe انگشتمیانی
middle torus گچبریمیانی
middle linebacker مهرهخطآخریمیانی
middle leg پایمیانی
middle jib بادبانسهگوشکوچکمیانی
Middle Eastern مربوطبهخاورمیانه
middle covert پرهایمیانی
piggy in the middle بازیخرسوسط
middle-of-the-road بیطرف
middle-of-the-road میانه رو
middle price قیمت حد وسط
middle aged دوره بین جوانی وپیری
Middle Ages قرون وسطی
middle-aged میان سال
middle aisle شبستان
middle aisle صحن
middle bar of a saw کمانکش اره
middle body قسمت میانه ناو یا کشتی
middle deck پل میانی
middle ear گوش میانی
middle schools دبیرستان
middle age دوره بین جوانی وپیری
middle aged میان سال
middle class طبقه متوسط
middle class طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle age میان سال
middle classes طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle school دبیرستان
middle ear حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear گوش وسط
middle plane صفحه میانتار
middle part قسمت میانی
middle part میان
middle classes طبقه متوسط
middle fraction جزء میانی
middle latitude منطقه معتدله
middle insomnia بیخوابی میانی
middle heavyweight 09 کیلوگرم
middle price قیمت متوسط
middle game وسط بازی
middle fraction پاره میانی
middle english انگلیسی تا 0051میلادی
middle finger انگشت میان
middle finger وسطی
member of the middle class عضو طبقه متوسط
middle-class person عضو طبقه متوسط
infection of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
inflammation of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
upper middle class طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
middle level management مدیریت سطح متوسط
middle ground buoy بویه زمین میان گذرگاه
middle lintel in window کمرکش پنجره
middle lintel in window وادار میانی پنجره
middle lintel in window الت وسطی پنجره
mullion=middle post وادار
middle nasal concha کنجایمیانیدماغی
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle primary covert پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud شکالابرقسمتمیانی
middle rial of door frame قیدچه
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle ear inflammation [MEI] عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle leg (outer surface) پایمیانی
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com